رد شدن به محتوای اصلی

مهر

مهر من مهر توست در تک تک لحظه هایم...

مهر من اینهمه صبوری توست برای رسیدن به لحظه ی دیدار...

مهر من همراهی توست برای لحظه های خوب و بدی که در انتظار ماست...

مهر من دستهای تو شانه های توست برای لحظه های دلتنگی ام...

مهرمن آرامشی ست که در حضور توست...

مهر من اشتیاق نگاه توست برای به خانه رسیدن....

مهر من دلواپسی های شرینت...

مهر من شادی توست درلحظه ناب یکی شدن...

مهر من تویی محبوب من...

عند المطالبه می خواهمت!

نظرات

‏بابک گفت…
سلام /خواندمت/خوب بودی
‏نگار گفت…
به قدری این نوشته ات زیباست و پر احساس که بارها و بارها خوندمش عزیزم از خدا شیرین ترین لحظه ها برات آرزو دارم
مهرزاد گفت…
حیف که واقعا مهر ها اینجوری نیستن!
دمادم گفت…
خواستم برای این پستت بنویسم که چشمم افتاد به پست قبلی ات. پس اینجا آمده ای ؟ این شده است حکایت درد و فراق ، نوعی تبعید خودخواسته که بعضی خانه هایشان را و ما نوشته هایمان را برمی داریم و از خانه ای به خانه ای دیگر کوچ می کنیم بی آنکه به جای تازه عادت کنیم. شاید باید دمخور شد، باید عادت کرد و ماند تا توفان بعدی که بوزد و باز ناچار به کوچ اما به کجا. زمین چه کوچک شده برای چند سطر نوشته.
من هم آمده ام به جای جدید . نه بلاگ اسپات و نه وردپرس هیچکدام قابل دسترس نشدند.

پست‌های معروف از این وبلاگ

تقسیم

این بی هوا مرا برد به فضای کتاب تقسیم.هر چه بین کتابهام می گردم پیدا نمی کنم.تقسیم اما نوشته پیرو کیارا نویسنده ایتالیایی.داستان" زیبایی "ای است که بین سه خواهر مسن ومذهبی-تقریبا ثروتمند-تتامانتری تقسیم شده و امرنتزیانو پارونتزینی کارمند مرموزسر به تویی که این تقسیم را بین این سه خواهر به خوبی تشخیص می دهد و به همان خوبی بهره می برد!هر سه را با خود دارد.وبا زیرکی به خانه این سه خواهر راه پیدا می کند.اداستان جذابیست که کنجکاوی ات را به اندازه تحریک می کند که تا ته اش بروی و بدانی که سر انجام این مردک فاشیسم خوش اشتها که هر شب با هر سه خواهر شام می خوردوپیاده روی می رود و می خوابد به کجا می کشد.انتخاب بخش های سالم یک سیب کرم خورده-شاید هم پوسیده...یادم نمی آید-بوسیله این آقا هم خلاصه داستان است. داستان عشقبازی یکی از این خواهرها-اشتباه نکنم وسطی...کتاب را کجا گذاشته ام!-با پسرک همسایه که اتفاقا در کلیسا اتفاق می افتد را خواندنی با دقت بخوانید-جمله سختی بود؟خب دوباره بخوانید-به هر حال من که یادم نمی آید کجا گداشتمش یا شاید به کسی دادمش که حالا یادم نمی آید.اما شما اگر دستتان ...

مواظب باشیم!!!

خبر تازه ای نیست.اما آنهمه  که دیروز و این چند وقت قورت  داده ام را قرار گذاشتم بالا بیاورم.کمک میخواهم انگشتی ...چیزی که کمکم کند.یا کسی.که تحمل استفراغم را داشته باشد.چاره ای ندارم.بعد از این آدم قورت دادن نیستم.حالا اگر کسی نباشد که کمکم کند روی خودم بالا می آورم.هر چند این حوالی احتمالا کسی هست که آلوده شود!تو ضیحش مشکل است. دیگر اینکه بعضی وقتها باید مواظب باشیم...اگر از ما بر نمی آید نمک گند دیگران باشیم،به گند نکشیم  نه خودمان را نه اصول مان را نه شعار هایی که دادیم و می دهیم،نه ادعاهایمان را.ادعای مدرن بودن داریم؟کت و شلوار میپوشیم؟به خودمان زحمت بدهیم و مدرن فکر کنیم.مدرن نیستیم؟خوب دعوا ندارد.ادای مدرن بودن را در نیاوریم.اداها را به گند نکشیم.مفاهیم را به گند نکشیم.نمی توانیم خودمان باشیم؟؟؟خفقان بگیریم. به نظر می آید نگار کمی عصبانی شده.انگار بالا آوردن را همین حالا شروع کرده.مواظب باشید!!!