رد شدن به محتوای اصلی

استراحت مطلق

نتیجه تجویز آقای دکتر بامزه برای چند روز استراحت(مطلق!)توی خانه که چه عرض کنم تخت خواب،بی خواب و دیوانگی شب اول و روزهای تکراری توی تخت شد.چاره ای نیست.برای تنوع چند ساعتی شبها والبته جهت اجتناب افسردگی پیش اماجون و پدر جون هستیم.بعضی وقت ها هم نا پرهیزی میکنم و از جایم بلند میشوم وچرخی تو خانه میزنم  دستی به سر و روی خودم و خانه میکشم.مثل امروز عصر که از غیبت شوی همیشه نگرانم استفاده کردم و به آشپزخانه دستی کشیدم.-ماشین ظرفشویی را خالی کردم عزیز دلم!-

با امروز روز چهارم است.غیر از شنبه صبح که رفتیم دکتر توی خانه حبسم.و از همه وحشتناکتر شنبه شب بود و بی خوابی و درد  وخیال.صبح ها دلم میخواهد به مامان زنگ بزنم.نمی شود.از هیچ چیز خبر ندارد وبه هیچ وجه دلم نمی آید نگرانش کنم.در نتیجه هر روز تا عصر صبر میکنم تا مبادا بویی ببرد.هر چند حس ششم همیشه فعالش به کار افتاده و گاهی سوال هایی کاملا مشکوک می پرسد.اینطوری روزهام میگذرند.تلفن،موزیک،وبگردی و بستنی  و کتاب...وهمراهی و ومهر بی حد مرد همیشه مهربانم و صد البته محبت ها و زحمات اما جون و پدر جون.باشد تا رهایی!
-آن شب نوشتم: از لحظه های گریه نکردن،بغض نکردن،میترسم.از لحظه های خشم می ترسم.از اینکه سیگار را به اشک تر جیح دهم. از خودم می ترسم.حال بدی دارم ا ز این حال بد بیشتر از همه می ترسم.

نظرات

فرید گفت…
حال همه ی ما خوب است اما تو باور نکن

پست‌های معروف از این وبلاگ

تقسیم

این بی هوا مرا برد به فضای کتاب تقسیم.هر چه بین کتابهام می گردم پیدا نمی کنم.تقسیم اما نوشته پیرو کیارا نویسنده ایتالیایی.داستان" زیبایی "ای است که بین سه خواهر مسن ومذهبی-تقریبا ثروتمند-تتامانتری تقسیم شده و امرنتزیانو پارونتزینی کارمند مرموزسر به تویی که این تقسیم را بین این سه خواهر به خوبی تشخیص می دهد و به همان خوبی بهره می برد!هر سه را با خود دارد.وبا زیرکی به خانه این سه خواهر راه پیدا می کند.اداستان جذابیست که کنجکاوی ات را به اندازه تحریک می کند که تا ته اش بروی و بدانی که سر انجام این مردک فاشیسم خوش اشتها که هر شب با هر سه خواهر شام می خوردوپیاده روی می رود و می خوابد به کجا می کشد.انتخاب بخش های سالم یک سیب کرم خورده-شاید هم پوسیده...یادم نمی آید-بوسیله این آقا هم خلاصه داستان است. داستان عشقبازی یکی از این خواهرها-اشتباه نکنم وسطی...کتاب را کجا گذاشته ام!-با پسرک همسایه که اتفاقا در کلیسا اتفاق می افتد را خواندنی با دقت بخوانید-جمله سختی بود؟خب دوباره بخوانید-به هر حال من که یادم نمی آید کجا گداشتمش یا شاید به کسی دادمش که حالا یادم نمی آید.اما شما اگر دستتان ...

مواظب باشیم!!!

خبر تازه ای نیست.اما آنهمه  که دیروز و این چند وقت قورت  داده ام را قرار گذاشتم بالا بیاورم.کمک میخواهم انگشتی ...چیزی که کمکم کند.یا کسی.که تحمل استفراغم را داشته باشد.چاره ای ندارم.بعد از این آدم قورت دادن نیستم.حالا اگر کسی نباشد که کمکم کند روی خودم بالا می آورم.هر چند این حوالی احتمالا کسی هست که آلوده شود!تو ضیحش مشکل است. دیگر اینکه بعضی وقتها باید مواظب باشیم...اگر از ما بر نمی آید نمک گند دیگران باشیم،به گند نکشیم  نه خودمان را نه اصول مان را نه شعار هایی که دادیم و می دهیم،نه ادعاهایمان را.ادعای مدرن بودن داریم؟کت و شلوار میپوشیم؟به خودمان زحمت بدهیم و مدرن فکر کنیم.مدرن نیستیم؟خوب دعوا ندارد.ادای مدرن بودن را در نیاوریم.اداها را به گند نکشیم.مفاهیم را به گند نکشیم.نمی توانیم خودمان باشیم؟؟؟خفقان بگیریم. به نظر می آید نگار کمی عصبانی شده.انگار بالا آوردن را همین حالا شروع کرده.مواظب باشید!!!