رد شدن به محتوای اصلی

خانه پدري

خيلي وقت است اينجا چيزي ننوشتم ،يا بهتر بگويم نك و ناله نكردم.خداروشكر كه پسرك چنان وقتم را پر كرده كه زماني براي آه و ناله نيست...نه كه نباشد.نك و ناله فراوان است.دلتنگي امانم را بريده.تنهايي ...بي أمان هجوم مياورد لاكردار.اما سكوت كرده ام،حوصله چاه راهم ندارم كه درش ناله كنم،فقط گاهي دلتنگي  شكل أشك سر مي خورد روي گونه هايم.همكارم باردار است.چند روز پيش بهش مي گفتم به پدر و مادرت پناه ببر ولي نگفتم اين حرف را كسي بهت مي زند كه حاملگيش در حسرت خلوت أمن خانه پدري به سر شد و در هواي بوي خوش آشپز خانه مامان.به هيچ كس نگفته بودم.اينجا اين وبلاگ دور از هياهوي تهوّع آور و نمايشي اينستاگرام حكم همان خلوت دنج خانه پدري را دارد.امن و بي تكلف سرم را روي بالش مي گذارم و دلم خواست گريه مي كنم و نخواستم كه چه بهتر خيال مي بافمو لبخند مي زنم.
پسركم را عاشقم اما هيچ منتظر نيستم كه بزرگ شود و رفيق دلم شود.از رفاقت بريده ام.هيچ كس نيست.اين روز ها توي اين شهر تنها تر از هميشه ام.

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

تقسیم

این بی هوا مرا برد به فضای کتاب تقسیم.هر چه بین کتابهام می گردم پیدا نمی کنم.تقسیم اما نوشته پیرو کیارا نویسنده ایتالیایی.داستان" زیبایی "ای است که بین سه خواهر مسن ومذهبی-تقریبا ثروتمند-تتامانتری تقسیم شده و امرنتزیانو پارونتزینی کارمند مرموزسر به تویی که این تقسیم را بین این سه خواهر به خوبی تشخیص می دهد و به همان خوبی بهره می برد!هر سه را با خود دارد.وبا زیرکی به خانه این سه خواهر راه پیدا می کند.اداستان جذابیست که کنجکاوی ات را به اندازه تحریک می کند که تا ته اش بروی و بدانی که سر انجام این مردک فاشیسم خوش اشتها که هر شب با هر سه خواهر شام می خوردوپیاده روی می رود و می خوابد به کجا می کشد.انتخاب بخش های سالم یک سیب کرم خورده-شاید هم پوسیده...یادم نمی آید-بوسیله این آقا هم خلاصه داستان است. داستان عشقبازی یکی از این خواهرها-اشتباه نکنم وسطی...کتاب را کجا گذاشته ام!-با پسرک همسایه که اتفاقا در کلیسا اتفاق می افتد را خواندنی با دقت بخوانید-جمله سختی بود؟خب دوباره بخوانید-به هر حال من که یادم نمی آید کجا گداشتمش یا شاید به کسی دادمش که حالا یادم نمی آید.اما شما اگر دستتان ...

مواظب باشیم!!!

خبر تازه ای نیست.اما آنهمه  که دیروز و این چند وقت قورت  داده ام را قرار گذاشتم بالا بیاورم.کمک میخواهم انگشتی ...چیزی که کمکم کند.یا کسی.که تحمل استفراغم را داشته باشد.چاره ای ندارم.بعد از این آدم قورت دادن نیستم.حالا اگر کسی نباشد که کمکم کند روی خودم بالا می آورم.هر چند این حوالی احتمالا کسی هست که آلوده شود!تو ضیحش مشکل است. دیگر اینکه بعضی وقتها باید مواظب باشیم...اگر از ما بر نمی آید نمک گند دیگران باشیم،به گند نکشیم  نه خودمان را نه اصول مان را نه شعار هایی که دادیم و می دهیم،نه ادعاهایمان را.ادعای مدرن بودن داریم؟کت و شلوار میپوشیم؟به خودمان زحمت بدهیم و مدرن فکر کنیم.مدرن نیستیم؟خوب دعوا ندارد.ادای مدرن بودن را در نیاوریم.اداها را به گند نکشیم.مفاهیم را به گند نکشیم.نمی توانیم خودمان باشیم؟؟؟خفقان بگیریم. به نظر می آید نگار کمی عصبانی شده.انگار بالا آوردن را همین حالا شروع کرده.مواظب باشید!!!