رد شدن به محتوای اصلی

پدیده شاندیز

احیاناً اگر در اثر تبلیغات وسیع گول خوردید و به پدیده شاندیز رفتید یا اگر گذر تان به این پدیده افتاد.وکسی برگه نظر خواهی با- یک خودکار شکسته-روی میز تان گذاشت حتماً برگه مورد نظر را پر کنید حتی اگر خودکارتان رنگ نداشت-والبته موقع پر کردنش با دوستتان کلی تفریح کنید-چون چند ساعت بعدبا شمایا دوستتان تماس میگیرندو بیشتر تفریح میکنید!

نظرات

مرشد گفت…
براي ما كه دستمون كوتاهه يه كمشو تعريف مي كني؟
در مورد پدیده شاندیز حرفي براي گفتن ندارم ولي حوصلمو ترميم ميكنم\
و بهت پيشنهاد ميكنم به blogfa بپيوندي\
با اين كار خوشحالم ميكني
شاد باشي
‏ناشناس گفت…
کاش می گفتی چی چی نوشتن که اینقده باحال بوده..
فواد گفت…
از شما ممنون...
من فهمیدم که باید بخندم و خندیدم....

خوش باشی
rezgar.sh گفت…
زندگی مطابق خواسته تو پیش می رود(امیر حسین خورشید فر)
ما اینجا هستیم (یه روژ ئاکره ای)
مفید آقا (مرتضی کربلایی لو)
البته سمفونی مردگان عباس معروفی
اینها کتابهای وطنی هستند که الان به ذهنم می رسند و می دانم از پیش نهاد دادنشان پشیمان نخواهم شد!َ

پست‌های معروف از این وبلاگ

تقسیم

این بی هوا مرا برد به فضای کتاب تقسیم.هر چه بین کتابهام می گردم پیدا نمی کنم.تقسیم اما نوشته پیرو کیارا نویسنده ایتالیایی.داستان" زیبایی "ای است که بین سه خواهر مسن ومذهبی-تقریبا ثروتمند-تتامانتری تقسیم شده و امرنتزیانو پارونتزینی کارمند مرموزسر به تویی که این تقسیم را بین این سه خواهر به خوبی تشخیص می دهد و به همان خوبی بهره می برد!هر سه را با خود دارد.وبا زیرکی به خانه این سه خواهر راه پیدا می کند.اداستان جذابیست که کنجکاوی ات را به اندازه تحریک می کند که تا ته اش بروی و بدانی که سر انجام این مردک فاشیسم خوش اشتها که هر شب با هر سه خواهر شام می خوردوپیاده روی می رود و می خوابد به کجا می کشد.انتخاب بخش های سالم یک سیب کرم خورده-شاید هم پوسیده...یادم نمی آید-بوسیله این آقا هم خلاصه داستان است. داستان عشقبازی یکی از این خواهرها-اشتباه نکنم وسطی...کتاب را کجا گذاشته ام!-با پسرک همسایه که اتفاقا در کلیسا اتفاق می افتد را خواندنی با دقت بخوانید-جمله سختی بود؟خب دوباره بخوانید-به هر حال من که یادم نمی آید کجا گداشتمش یا شاید به کسی دادمش که حالا یادم نمی آید.اما شما اگر دستتان ...

مواظب باشیم!!!

خبر تازه ای نیست.اما آنهمه  که دیروز و این چند وقت قورت  داده ام را قرار گذاشتم بالا بیاورم.کمک میخواهم انگشتی ...چیزی که کمکم کند.یا کسی.که تحمل استفراغم را داشته باشد.چاره ای ندارم.بعد از این آدم قورت دادن نیستم.حالا اگر کسی نباشد که کمکم کند روی خودم بالا می آورم.هر چند این حوالی احتمالا کسی هست که آلوده شود!تو ضیحش مشکل است. دیگر اینکه بعضی وقتها باید مواظب باشیم...اگر از ما بر نمی آید نمک گند دیگران باشیم،به گند نکشیم  نه خودمان را نه اصول مان را نه شعار هایی که دادیم و می دهیم،نه ادعاهایمان را.ادعای مدرن بودن داریم؟کت و شلوار میپوشیم؟به خودمان زحمت بدهیم و مدرن فکر کنیم.مدرن نیستیم؟خوب دعوا ندارد.ادای مدرن بودن را در نیاوریم.اداها را به گند نکشیم.مفاهیم را به گند نکشیم.نمی توانیم خودمان باشیم؟؟؟خفقان بگیریم. به نظر می آید نگار کمی عصبانی شده.انگار بالا آوردن را همین حالا شروع کرده.مواظب باشید!!!