رد شدن به محتوای اصلی

خسته نباشی قورباغه

کار
کار
کار
.
.
.
قور
قور
قور

نظرات

عليرضا گفت…
انسان مدار بسته ي تكرار دارد
هي كار دارد كار دارد كار دارد
(جابر نوري)

سلام نگار عزيز
ممنون از حضورت
تا اونجايي كه من واقفم اشكال وزني تو كارم وجود نداشت
ديروز اين شعر در انجمن شعر بابل نقد شد. اونجا هم كسي چيزي نگفت.
شاد باشي
شاه رخ گفت…
قورباغه ها مثل ربات مي مونن هيچ وقت خسته نميشن انگار
‏ناشناس گفت…
یکماهی میشد نرفته بودم هاسپیتال...مرخصی بودم...اینقـــــــــــدر دلم تنگ شده بود برا کــــــــــار...
گلاره چگینی گفت…
کار
کار
کار
.
.
.
اگه این نبود که اسممون آدم نبود
.
.
.
تکرار
تکرار
تکرار
maryam59 گفت…
این من ویاد این طرح کوتاه انداخته:
بچه ها شوخی شوخی سنگ می زنند
قورباغه ها جدی جدی می میرنند

پست‌های معروف از این وبلاگ

بابا

  بی تاب بودم و چاره نداشتم که تو را در اتاق ته باغ زندانی کنم...تنها برای خودم.وقتی پسرک توی دلم بود،بی تاب بودم بی تابی ام از جنس دیگری بود اما بی تاب بودم...باغ را ساختم،‌‌باغ آرامی در ناکجاآباد.درختهاش؟ از هر چه فکر کنی و دلت بخواهد.اتاق سفیدی ساختم   با پنجره های بزرگ و پر ازنور.پنجره ها به گل های رز باز میشد.رزهای صورتی.می دانی رز صورتی آرام است.رز سفید سر براه و رز قرمز گستاخ.من رزهای صورتی کاشتم در جست و جوی آرامش.پسرک توی اتاق بود با او و من هر روز در تخت کوچک میان ملحفه های سفید و پر از نور پسرکم را می بوییدم.پسرک که به دنیا آمد کمتر به باغ می رفتم ولی باغ سر جایش بود همانطور آرام و سبز و زیبا.تو که رفتی بی تاب شدم.فکر نبودنت عصبانی ام کرد.شب های زیادی با تو بگو مگو کردم و بگو مگو که چه عرض کنم.من گفتم و تو شنیدی.می دانستم حتی اگر بخواهی هم نمی توانی برگردی و حتی اگر برگردی هم حرف هایمان به سکوت ختم می شود.همان ...را می گویم...حتی حالا هم نمی توانیم درباره اش حرف بزنیم.دیدم چاره ای ندارم...باید با تو در جهانی موازی همزیستی کنم تا تاب بیاورم.آن طرف باغ اتاقی ساختم.نه ...

سیزده به در

  تنها »  شدم رفتم   کنار   پنجره   چکاد   اومد   به   پرنده   ها   نگاه   کردیم   من   گفتم   پرستو   ها   چکاد   گفت   کبوترها ... رفتم   تو   خلا !  تنهاییم خالی   شد ! بعد   هی   خالی   و   خالی   تر   شد ... سبک  ! رفتم   بالا ... ابرها   خالی   بودن   فهمیدم   چرا   اینقدر   پرنده   ها   سبک هستن. سیزده   که   بدر   شد   مرزه   و   ریحون   و   جعفری   تره   آشی   رو   ریختم   تو   یه   کاسه   دلتنگیمو   قاطی   نخود   و   لوبیای   از   قبل خیس   داده   کردم   و   ریختم   تو   قابلمه   کشک   و   ماست   و   رشته   رو   که   اضافه   کردم   دلتنگی   لابه   لای   آش   گم   شد   و ...