رد شدن به محتوای اصلی

قواعد بازي

امروز يه بحث چالشي با خودم داشتم،مدتيه كه احساس مي كنم يه بي نوايي خيلي درگير مقايسه خودش با منه!و از اين مقايسه در عذاب!كه تا حالا اين طور فكر كردن رو توهم مي دونستم ولي گاهي يه رفتارهايي ميبينم كه حس مي كنم چندان هم توهم نيست!!!بگذريم...حالا حرفم أينه كه آيا اين توهم با بي خيال شدن از بين ميره؟يا نه بر مي گرده و متوهم ترمون مي كنه؟!نمي دونم.انگار كار درست أينه كه اون بينوا رو رها  كنيم  تا تو توهماتش باشه يا نه بهترش اونه  كه خودمون رو از توهماتي از اين دست رها كنيم؟!قضيه لب مرز هست و معلوم نيست ما متوهميم كه فكر مي كنيم اون متوهمه!يا اون متوهمه و حسمون   بهمون درست مي گه!
پ.ن١:افرادي با اعتماد به نفس پايين نه تنها باعث عذاب خودشون هستن بلكه ديگران -افرادي كه به نوعي زياد باهاشون در ارتباط هستند-رو هم عذاب ميدن!
پ.ن٢:اگر احساس مي كنيم تو يه موردي اعتماد به نفسمون پايينه از راه علمي(بله علم رو دست كم نگيريم)بالا ببريمش كه بيراهه رفتن فقط مارو تبديل به دلقك خوبي مي كنه و بس!با خودمون رو رأست باشيم!قواعد بازي رو خوب ياد بگيريم يا أصلا وارد بازي نشيم!هميشه باختن باعث پيشرفت نيست!گاهي بازي نكردن بهتره تا باختي شرم آور و مفتضح !
پ.ن٣:باور كنيد پي نوشت ها چندان بي ربط به دغدغه هام نبود!

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

تقسیم

این بی هوا مرا برد به فضای کتاب تقسیم.هر چه بین کتابهام می گردم پیدا نمی کنم.تقسیم اما نوشته پیرو کیارا نویسنده ایتالیایی.داستان" زیبایی "ای است که بین سه خواهر مسن ومذهبی-تقریبا ثروتمند-تتامانتری تقسیم شده و امرنتزیانو پارونتزینی کارمند مرموزسر به تویی که این تقسیم را بین این سه خواهر به خوبی تشخیص می دهد و به همان خوبی بهره می برد!هر سه را با خود دارد.وبا زیرکی به خانه این سه خواهر راه پیدا می کند.اداستان جذابیست که کنجکاوی ات را به اندازه تحریک می کند که تا ته اش بروی و بدانی که سر انجام این مردک فاشیسم خوش اشتها که هر شب با هر سه خواهر شام می خوردوپیاده روی می رود و می خوابد به کجا می کشد.انتخاب بخش های سالم یک سیب کرم خورده-شاید هم پوسیده...یادم نمی آید-بوسیله این آقا هم خلاصه داستان است. داستان عشقبازی یکی از این خواهرها-اشتباه نکنم وسطی...کتاب را کجا گذاشته ام!-با پسرک همسایه که اتفاقا در کلیسا اتفاق می افتد را خواندنی با دقت بخوانید-جمله سختی بود؟خب دوباره بخوانید-به هر حال من که یادم نمی آید کجا گداشتمش یا شاید به کسی دادمش که حالا یادم نمی آید.اما شما اگر دستتان ...

مواظب باشیم!!!

خبر تازه ای نیست.اما آنهمه  که دیروز و این چند وقت قورت  داده ام را قرار گذاشتم بالا بیاورم.کمک میخواهم انگشتی ...چیزی که کمکم کند.یا کسی.که تحمل استفراغم را داشته باشد.چاره ای ندارم.بعد از این آدم قورت دادن نیستم.حالا اگر کسی نباشد که کمکم کند روی خودم بالا می آورم.هر چند این حوالی احتمالا کسی هست که آلوده شود!تو ضیحش مشکل است. دیگر اینکه بعضی وقتها باید مواظب باشیم...اگر از ما بر نمی آید نمک گند دیگران باشیم،به گند نکشیم  نه خودمان را نه اصول مان را نه شعار هایی که دادیم و می دهیم،نه ادعاهایمان را.ادعای مدرن بودن داریم؟کت و شلوار میپوشیم؟به خودمان زحمت بدهیم و مدرن فکر کنیم.مدرن نیستیم؟خوب دعوا ندارد.ادای مدرن بودن را در نیاوریم.اداها را به گند نکشیم.مفاهیم را به گند نکشیم.نمی توانیم خودمان باشیم؟؟؟خفقان بگیریم. به نظر می آید نگار کمی عصبانی شده.انگار بالا آوردن را همین حالا شروع کرده.مواظب باشید!!!