رد شدن به محتوای اصلی

بلاهت

اینروزا اونقدر خسته ام که حتی زورم میاد حرف بزنم.کارام کند پیش میره (مخصوصا اینکه یه مدیر ...-بر شیطون لعنت-هم داشته باشی).ابله به جایی اینکه یه باری از رو دوشم برداره ازم میخوادمشکل نوت بوکش رو حل کنم!
نتونستم کادویی های عیدرو بخرم.ولی حداقل تونستم تصمیم بگیرم چی بخرم.اگه پنج شنبه بتونم میرم خرید.وگرنه موکول میکنم به هفته بعد.هفته بعد قطعاًسرم شلوغ تر از این میشه،رسیدگی به خونه بستن چمدونها...خریدها... ولی با لذت بیشتری کار میکنم چون هم عید نزدیک میشه هم امتحانمو میدم.
خواستم بجای ناهار مغز آفتاب گردون بخورم.همه اش پخش شد رو کی بورد!همین الان!از اونجایی که نه میخوام غذای اداره رو بخورم نه غذلی بیرون در نتیجه باید به خوردن یه عدد مولتی ویتامین جوشان بسنده کنم!
مهمترین کاری که باید این روزها باید انجام بدم برنامه ریزی برای سال هشتادو نه هست.88 تقریباًخوب پیش رفتم.اما برای سال 89 قطعاًکارهای بیشتری دارم. باید برای همه کارایی که تو سال 89 دوست داشتم انجام بدم اما فرصت نکردم وقتی بذارم و برنامه ریزی کنم.از همه مهمتر کنکور ارشدو بعد از اون زبان فرانسه ام رو باید درستش کنم!
از اینکه نمیتونم بلاهت بعضی از اطرافیانم رو درک کنم متأثر میشم!
وقتی حرفی برای گفتن ندارم حرف زدن از تو بهترین حرفیه که میتونم داشته باشم.

پست‌های معروف از این وبلاگ

تقسیم

این بی هوا مرا برد به فضای کتاب تقسیم.هر چه بین کتابهام می گردم پیدا نمی کنم.تقسیم اما نوشته پیرو کیارا نویسنده ایتالیایی.داستان" زیبایی "ای است که بین سه خواهر مسن ومذهبی-تقریبا ثروتمند-تتامانتری تقسیم شده و امرنتزیانو پارونتزینی کارمند مرموزسر به تویی که این تقسیم را بین این سه خواهر به خوبی تشخیص می دهد و به همان خوبی بهره می برد!هر سه را با خود دارد.وبا زیرکی به خانه این سه خواهر راه پیدا می کند.اداستان جذابیست که کنجکاوی ات را به اندازه تحریک می کند که تا ته اش بروی و بدانی که سر انجام این مردک فاشیسم خوش اشتها که هر شب با هر سه خواهر شام می خوردوپیاده روی می رود و می خوابد به کجا می کشد.انتخاب بخش های سالم یک سیب کرم خورده-شاید هم پوسیده...یادم نمی آید-بوسیله این آقا هم خلاصه داستان است. داستان عشقبازی یکی از این خواهرها-اشتباه نکنم وسطی...کتاب را کجا گذاشته ام!-با پسرک همسایه که اتفاقا در کلیسا اتفاق می افتد را خواندنی با دقت بخوانید-جمله سختی بود؟خب دوباره بخوانید-به هر حال من که یادم نمی آید کجا گداشتمش یا شاید به کسی دادمش که حالا یادم نمی آید.اما شما اگر دستتان ...

مواظب باشیم!!!

خبر تازه ای نیست.اما آنهمه  که دیروز و این چند وقت قورت  داده ام را قرار گذاشتم بالا بیاورم.کمک میخواهم انگشتی ...چیزی که کمکم کند.یا کسی.که تحمل استفراغم را داشته باشد.چاره ای ندارم.بعد از این آدم قورت دادن نیستم.حالا اگر کسی نباشد که کمکم کند روی خودم بالا می آورم.هر چند این حوالی احتمالا کسی هست که آلوده شود!تو ضیحش مشکل است. دیگر اینکه بعضی وقتها باید مواظب باشیم...اگر از ما بر نمی آید نمک گند دیگران باشیم،به گند نکشیم  نه خودمان را نه اصول مان را نه شعار هایی که دادیم و می دهیم،نه ادعاهایمان را.ادعای مدرن بودن داریم؟کت و شلوار میپوشیم؟به خودمان زحمت بدهیم و مدرن فکر کنیم.مدرن نیستیم؟خوب دعوا ندارد.ادای مدرن بودن را در نیاوریم.اداها را به گند نکشیم.مفاهیم را به گند نکشیم.نمی توانیم خودمان باشیم؟؟؟خفقان بگیریم. به نظر می آید نگار کمی عصبانی شده.انگار بالا آوردن را همین حالا شروع کرده.مواظب باشید!!!