رد شدن به محتوای اصلی

بار هستی

میزم لحظه به لحظه خلوت تر میشه!بار هستی داره تبدیل میشه به سبکی تحمل ناپذیر هستی!خوب آخه من عادت کردم به بار هستی!مثل یه هولو موومنت وول میخورم!اسناد پرداخت ها نرسیده فایلهاشون رو تهیه میکنم،چک میکشم و گزارشهارو ثبت میکنم.و بیشتر از همه با میزی که داره خلوت میشه حال میکنم.یه ساعت پیش احساس کردم فشارم افتاده،خواستم با مولتی ویتامین جبران کنم؛دیدم مولتی ویتامینم تموم شده!دذخیره انرژی داره تموم میشه!کاش ذخیره چربی هم تموم میشد!
امروز حتماًباید برم انقلاب.برای خرید کتاب اتوبوس پیر و سی دی سلام،خداحافظ -کادوی تولد دی-و البته اگه شد یه سر برم پاپکو و کیف سی دی بخرم.
از دیشب کارای خونه رو شروع کردم.اگه 4شنبه رو بتونم مرخصی بگیرم یا حد اقل زودتر برم خونه عالی میشه!
دیشب به برنامه های جا مونده از 88 و برنامه هایی که دوست دارم تو سال89 عملی بشن فکر کردم.دست ما کوتاه و خرما بر نخیل!
به آموزشگاه مورد نظرم برای کلاس فرانسه زنگ زدم.ساعت هاش عالی بود اما شهریه اش منصفانه نبود!امروز اگه انقلاب رفتنی شدم باید فلش کارتهای فرانسه رو هم بخرم.
جای خالی یه صدای آرامش بخش رواین روزهاحس می کنم
بار هستی اسم کتابی از میلان کوندراست.

پست‌های معروف از این وبلاگ

تقسیم

این بی هوا مرا برد به فضای کتاب تقسیم.هر چه بین کتابهام می گردم پیدا نمی کنم.تقسیم اما نوشته پیرو کیارا نویسنده ایتالیایی.داستان" زیبایی "ای است که بین سه خواهر مسن ومذهبی-تقریبا ثروتمند-تتامانتری تقسیم شده و امرنتزیانو پارونتزینی کارمند مرموزسر به تویی که این تقسیم را بین این سه خواهر به خوبی تشخیص می دهد و به همان خوبی بهره می برد!هر سه را با خود دارد.وبا زیرکی به خانه این سه خواهر راه پیدا می کند.اداستان جذابیست که کنجکاوی ات را به اندازه تحریک می کند که تا ته اش بروی و بدانی که سر انجام این مردک فاشیسم خوش اشتها که هر شب با هر سه خواهر شام می خوردوپیاده روی می رود و می خوابد به کجا می کشد.انتخاب بخش های سالم یک سیب کرم خورده-شاید هم پوسیده...یادم نمی آید-بوسیله این آقا هم خلاصه داستان است. داستان عشقبازی یکی از این خواهرها-اشتباه نکنم وسطی...کتاب را کجا گذاشته ام!-با پسرک همسایه که اتفاقا در کلیسا اتفاق می افتد را خواندنی با دقت بخوانید-جمله سختی بود؟خب دوباره بخوانید-به هر حال من که یادم نمی آید کجا گداشتمش یا شاید به کسی دادمش که حالا یادم نمی آید.اما شما اگر دستتان ...

مواظب باشیم!!!

خبر تازه ای نیست.اما آنهمه  که دیروز و این چند وقت قورت  داده ام را قرار گذاشتم بالا بیاورم.کمک میخواهم انگشتی ...چیزی که کمکم کند.یا کسی.که تحمل استفراغم را داشته باشد.چاره ای ندارم.بعد از این آدم قورت دادن نیستم.حالا اگر کسی نباشد که کمکم کند روی خودم بالا می آورم.هر چند این حوالی احتمالا کسی هست که آلوده شود!تو ضیحش مشکل است. دیگر اینکه بعضی وقتها باید مواظب باشیم...اگر از ما بر نمی آید نمک گند دیگران باشیم،به گند نکشیم  نه خودمان را نه اصول مان را نه شعار هایی که دادیم و می دهیم،نه ادعاهایمان را.ادعای مدرن بودن داریم؟کت و شلوار میپوشیم؟به خودمان زحمت بدهیم و مدرن فکر کنیم.مدرن نیستیم؟خوب دعوا ندارد.ادای مدرن بودن را در نیاوریم.اداها را به گند نکشیم.مفاهیم را به گند نکشیم.نمی توانیم خودمان باشیم؟؟؟خفقان بگیریم. به نظر می آید نگار کمی عصبانی شده.انگار بالا آوردن را همین حالا شروع کرده.مواظب باشید!!!