صبح یعنی سلام. بیدار شو. زودتر از روزهای تعطیل دیگرت.صبح یعنی صبحانه نخورده دستکش آشپزخانه ات را بپوش و ظرفها را بشور.خیلی بشور.یا اینکه ظرفهای خیلی ات را بشور.وقتی 2صبح خواب زده یک مرغ کاملا درسته را بیرون گذاشتی اهمیتی نده که هنوز بلد نیستی یک مرغ کاملا درسته را قطعه قطعه کنی.پاره پاره میشود.طفلک.
و همه این مدت به این فکر میکنم که به قرار آرایشگاهم میرسم یا نه؟!
میرسم.هرچند نگران.هرچند دوان دوان.برمی گردم که بقیه ظرفهایم را بشورم،آن همه خیلی را.مقدمات یک سوپ خلاقانه با پاره های مرغ را راه می اندازم.به سوفله فکر میکنم.یاد سابرینا می افتم.وقتی بارون به او میگفت:یک زن عاشق امیدوار سوفله را می سوزانداما یک زن عاشق نا امید اصلا فراموش میکند فر را روشن کند.سعی میکنم زن عاشق امیدواری باشم.دوش میگیرم و بعد آژانس.فقط کمی دیر به کلاس زبانم میرسم.همه چیز متفاوت است.امیدوار می شوم.نه به اندازه وقتی که سوفله را میسوزانم.
و همه این مدت به این فکر میکنم که به قرار آرایشگاهم میرسم یا نه؟!
میرسم.هرچند نگران.هرچند دوان دوان.برمی گردم که بقیه ظرفهایم را بشورم،آن همه خیلی را.مقدمات یک سوپ خلاقانه با پاره های مرغ را راه می اندازم.به سوفله فکر میکنم.یاد سابرینا می افتم.وقتی بارون به او میگفت:یک زن عاشق امیدوار سوفله را می سوزانداما یک زن عاشق نا امید اصلا فراموش میکند فر را روشن کند.سعی میکنم زن عاشق امیدواری باشم.دوش میگیرم و بعد آژانس.فقط کمی دیر به کلاس زبانم میرسم.همه چیز متفاوت است.امیدوار می شوم.نه به اندازه وقتی که سوفله را میسوزانم.
نظرات
سوزاندن مهم نیست. این امیدواریی که سوزاندنی را در خود پنهان کرده کمی ترسناک است.