دردم را قورت می دهم .لبخند میزنم .صبح ام را شروع میکنم.در حین خوردن صبحانه مختصرم دردم را با نان و پنیرم قورت میدهم و لبخند میزنم.نیم ساعت کار میکنم.دوباره دردم را قورت می دهم دوباره لبخند میزنم.اینبار نفس عمیقی میکشم و باز هم کار میکنم.جواب ارباب رجوع ام را میدهم.به نیم ساعت نمیکشد که باز دردم را قورت می دهم.باز لبخند میزنم و...دیگر کاری از من بر نمی آید.یک تکه شیرینی به دهانم میگذارم و با دردم قورتش میدهم. لبخند میزنم.دردم را قورت میدهم و لبخند میزنم.فعلاصبح ام اینطوری ادامه دارد.خبرش را می دهم.
محبوب من گاهی میان ریزودرشت مشغله هایش گم می کند مرا راه خانه را -عنوان پست اززنده یادنادرابراهیمی وام گرفته شده.بلا عوض!
نظرات