اول صبح امروز که دلم غنج می زد برای خوابی بی دغدغه تا لنگ ظهر-راستش خواب مهم نبود بی دغدغه و آرام بودنش مهم بود-از این پهلو به آن پهلو لحظه ای سرم روی این یکی بالش و پایم روی آن یکی و آن یکی دیگر تو ی بغلم و...بالش ها را می گویم!بالا خره ا ساعت دیگر می خوابم با دغدغه.هزار دغدغه.اول صبح کاری ام لبخند می زنم.به همه .یک ساعت بعد در آستانه فریاد کشیدن مکث می کنم و به همکار سر به هوایم می گویم:من از شما انتظار دارم که چنین من از شما انتظار دارم که چنان!
کمی بعد که تنها به یک دلیل شخصی و کاملا شخصی رنگم می پردواخم می کنم.همکارم به خودش می گیرد.حرف می زند.شوخی می کند.اصرار می کند که برایم چای بیاورد.پولکی تعارف می کند و وقتی می بیند چاره ساز نیست می گوید من چه کار کنم که شما اخم نکنی؟مات نگاهش می کنم.خودش جواب می دهد:خیالت راحت حواسم را جمع می کنم.می گویم خیالم راحت نمی شود.خودم را می گویم.خیال خودم را نه خیال کاری ام را.پسرک اما باز به خودش می گیردو می گوید بد کردم که اینقدر ناراحتت کردم.می گویم ناراحت نیستم برگرد سر کارت.
قوانین بازی می گویند باید پای حر فت بایستی.پس دیگر ناراحت نیستم.فکر میک نم و فکر.به لیست چک هایی که باید بکشم نگاه می کنم.تمرکز ندارم.نمی توانم حساب و کتاب کنم.ذهنم جای دیگری دارد حساب و کتاب می کند.جایی که شاید اصلا احتیاجی به حساب و کتاب نداشته باشد.عادت دارم فرض و حکم قضیه را مشخص کنم و طبق روشهای ذهنی ام اثباتش کنم.برهان خلف را دوست داشتم.از همان سال اول دبیرستان.اما خوب می دانم که بعضی از مسایل را بهتر است هیچوقت بروش برهان خلف حل نکنم.چون همینکه فرض خلف مساله را مرور می کنم سردم میشود.تحمل نمیکنم.بعضی وقتها هم وقتی می خواهی از برهان خلف استفاده کنی انگار داری به خودت توهین می کنی.فکر می کنم.فکر.به روش های دیگر.روش استقرای ریاضی.دوست داشتنی ترین روش.آینده را روشن میبیند.یک را به رویایت پیوند میزند.یک برایت عزیز میشود.مساله ام را اینطوری حل می کنم.نقب میزنم به آینده و بر می گردم به حالا.آرامش می آید.یاد صبح می افتم که احساس می کردم چقدر راننده آژانس احتیاج به آرامش دارد.سعی می کردم فکر کنم که آرامش من به او سرایت می کند.انگار میک رد.به خیابان اداره که رسیدیم حس کردم آرام است.خیالم راحت شد.حالا هم خیالم راحت می شود.بعد ذهنم شروع می کند به دویدن و برنامه ریختن برای همه روزم.برای همه روزهایم.به من می گوید اینقدر خونسرد نباش.من هم می گویم اینقدر عجول نباش.وقتی می دوی آرامشم هم می دود.آرام باش.بیا با هم راه برویم.
ن:درروش استقرای ریاضی همیشه صورت قضیه را باید برایp اثبات کنی.فرض می کنی که مساله ات برای P+1درست است.و بعد که ثایت کردی همینطور است نتیجه میگیری قضیه p هم درست است.سال دوم دبیرستان کتاب استقرای ریاضی پرویز شهریاری(یا ترجمه اش)رویایی ترین کتاب زندگی ام بود.از سری کتابهای کوچک ریاضی که آن روزها برایم کتاب بزرگی بودند.
کمی بعد که تنها به یک دلیل شخصی و کاملا شخصی رنگم می پردواخم می کنم.همکارم به خودش می گیرد.حرف می زند.شوخی می کند.اصرار می کند که برایم چای بیاورد.پولکی تعارف می کند و وقتی می بیند چاره ساز نیست می گوید من چه کار کنم که شما اخم نکنی؟مات نگاهش می کنم.خودش جواب می دهد:خیالت راحت حواسم را جمع می کنم.می گویم خیالم راحت نمی شود.خودم را می گویم.خیال خودم را نه خیال کاری ام را.پسرک اما باز به خودش می گیردو می گوید بد کردم که اینقدر ناراحتت کردم.می گویم ناراحت نیستم برگرد سر کارت.
قوانین بازی می گویند باید پای حر فت بایستی.پس دیگر ناراحت نیستم.فکر میک نم و فکر.به لیست چک هایی که باید بکشم نگاه می کنم.تمرکز ندارم.نمی توانم حساب و کتاب کنم.ذهنم جای دیگری دارد حساب و کتاب می کند.جایی که شاید اصلا احتیاجی به حساب و کتاب نداشته باشد.عادت دارم فرض و حکم قضیه را مشخص کنم و طبق روشهای ذهنی ام اثباتش کنم.برهان خلف را دوست داشتم.از همان سال اول دبیرستان.اما خوب می دانم که بعضی از مسایل را بهتر است هیچوقت بروش برهان خلف حل نکنم.چون همینکه فرض خلف مساله را مرور می کنم سردم میشود.تحمل نمیکنم.بعضی وقتها هم وقتی می خواهی از برهان خلف استفاده کنی انگار داری به خودت توهین می کنی.فکر می کنم.فکر.به روش های دیگر.روش استقرای ریاضی.دوست داشتنی ترین روش.آینده را روشن میبیند.یک را به رویایت پیوند میزند.یک برایت عزیز میشود.مساله ام را اینطوری حل می کنم.نقب میزنم به آینده و بر می گردم به حالا.آرامش می آید.یاد صبح می افتم که احساس می کردم چقدر راننده آژانس احتیاج به آرامش دارد.سعی می کردم فکر کنم که آرامش من به او سرایت می کند.انگار میک رد.به خیابان اداره که رسیدیم حس کردم آرام است.خیالم راحت شد.حالا هم خیالم راحت می شود.بعد ذهنم شروع می کند به دویدن و برنامه ریختن برای همه روزم.برای همه روزهایم.به من می گوید اینقدر خونسرد نباش.من هم می گویم اینقدر عجول نباش.وقتی می دوی آرامشم هم می دود.آرام باش.بیا با هم راه برویم.
ن:درروش استقرای ریاضی همیشه صورت قضیه را باید برایp اثبات کنی.فرض می کنی که مساله ات برای P+1درست است.و بعد که ثایت کردی همینطور است نتیجه میگیری قضیه p هم درست است.سال دوم دبیرستان کتاب استقرای ریاضی پرویز شهریاری(یا ترجمه اش)رویایی ترین کتاب زندگی ام بود.از سری کتابهای کوچک ریاضی که آن روزها برایم کتاب بزرگی بودند.
نظرات
اینو من خیلی وقت پیشا فهمیدم