رد شدن به محتوای اصلی

مشترک مورد نظر روشن می باشد

رو شن ام.فرقی نکرد به حالم.حال خاموش ام با حال روشن ام انگار یکی شده.اما تو هنوز هم نگران نباش.آنوقتها.خیلی دورترها خاموش کردن اش حالم را جا می آورد.مثل پرت کردن کلاسور روزهای بد مدرسه ام.مثل ...مثل همین روی مبل خوابیدن ام.مثل لرز کردن ام.نه لرز کردن حسابش جدا بود.هنوز هم بعضی وقتهالرز میکنم.اینکه دست خودم نیست اما بعدش که می خوابم حالم جا می اید.ما ههاست که دیگر دلم روی مبل خوابیدن نمی خواهد.نه اینکه دلم لج کردن نخواهد.نه.فقط دلم روی مبل خوابیدن نمی خواهد.روی مبل خوابیدن دیگر حالم را جا نمی اورد.چرا؟انگار هیچوقت حالم را جا نمی آورد.انگار همیشه حالم بد می شد.اما دلم می خواست فکر کنم حالم بهتر است.حتما دختر خوبی شده ام.شب میروم مثل بچه آدم همان جایی که باید می خوابم.همان جایی که دلم میخواهد.منتظر این سه و نیم لعنتی ام.پام به خانه برسد.بخوابم یا نخوابم فرقی ندارد.پام فقط به خانه برسد.ساعتی که بگذرد.حالم که جا آمد شال و کلا ه میکنم و می روم.کجا؟فرقی میکند؟بعد چه؟بعد حتما آشپزی میکنم.بعد حتما به گلها سرک میکشم.بعد حتما کتاب نیمه کاره ام را می خوانم.بعدگودرم را...بعدلیست تیک خورده و نخورده زندگیم رامرور میکنم.بعد هم لابد چیزی هم میخورم.بعد دیگر روی مبل نمی خواهم بخوابم.خاموشی که اعلام شد می خزم همانجایی که دوست دارم. که عاشق خزیدن به آنجام.می خوابم.شب بخیر هم می گویم.اینطوری شبم را دلخواهم میکنم.چطور است؟

نظرات

ايوب گفت…
خوب يكم مفهموم تر بنويس آدم بفهمه چي نوشتي ؟
چي شد؟
كجا خوابيدي آخر رو مبل ؟
هما گفت…
منم دارم ب یه رباط تبدیل می شم این روزا!

پست‌های معروف از این وبلاگ

تقسیم

این بی هوا مرا برد به فضای کتاب تقسیم.هر چه بین کتابهام می گردم پیدا نمی کنم.تقسیم اما نوشته پیرو کیارا نویسنده ایتالیایی.داستان" زیبایی "ای است که بین سه خواهر مسن ومذهبی-تقریبا ثروتمند-تتامانتری تقسیم شده و امرنتزیانو پارونتزینی کارمند مرموزسر به تویی که این تقسیم را بین این سه خواهر به خوبی تشخیص می دهد و به همان خوبی بهره می برد!هر سه را با خود دارد.وبا زیرکی به خانه این سه خواهر راه پیدا می کند.اداستان جذابیست که کنجکاوی ات را به اندازه تحریک می کند که تا ته اش بروی و بدانی که سر انجام این مردک فاشیسم خوش اشتها که هر شب با هر سه خواهر شام می خوردوپیاده روی می رود و می خوابد به کجا می کشد.انتخاب بخش های سالم یک سیب کرم خورده-شاید هم پوسیده...یادم نمی آید-بوسیله این آقا هم خلاصه داستان است. داستان عشقبازی یکی از این خواهرها-اشتباه نکنم وسطی...کتاب را کجا گذاشته ام!-با پسرک همسایه که اتفاقا در کلیسا اتفاق می افتد را خواندنی با دقت بخوانید-جمله سختی بود؟خب دوباره بخوانید-به هر حال من که یادم نمی آید کجا گداشتمش یا شاید به کسی دادمش که حالا یادم نمی آید.اما شما اگر دستتان ...

مواظب باشیم!!!

خبر تازه ای نیست.اما آنهمه  که دیروز و این چند وقت قورت  داده ام را قرار گذاشتم بالا بیاورم.کمک میخواهم انگشتی ...چیزی که کمکم کند.یا کسی.که تحمل استفراغم را داشته باشد.چاره ای ندارم.بعد از این آدم قورت دادن نیستم.حالا اگر کسی نباشد که کمکم کند روی خودم بالا می آورم.هر چند این حوالی احتمالا کسی هست که آلوده شود!تو ضیحش مشکل است. دیگر اینکه بعضی وقتها باید مواظب باشیم...اگر از ما بر نمی آید نمک گند دیگران باشیم،به گند نکشیم  نه خودمان را نه اصول مان را نه شعار هایی که دادیم و می دهیم،نه ادعاهایمان را.ادعای مدرن بودن داریم؟کت و شلوار میپوشیم؟به خودمان زحمت بدهیم و مدرن فکر کنیم.مدرن نیستیم؟خوب دعوا ندارد.ادای مدرن بودن را در نیاوریم.اداها را به گند نکشیم.مفاهیم را به گند نکشیم.نمی توانیم خودمان باشیم؟؟؟خفقان بگیریم. به نظر می آید نگار کمی عصبانی شده.انگار بالا آوردن را همین حالا شروع کرده.مواظب باشید!!!