رد شدن به محتوای اصلی

شعر های آشپزخانه

کتاب میخوانم
یادداشت بر میدارم
آشپزی میکنم،
وقتی پیازم کاملا طلایی شود شعر میشود.
رویای طلایی من... شعرم بوی پیاز میگیرد...
.
.
.
بو میکشم
بوی آشنا
کمی ته گرفته
کتابم را پرت میکنم  میدوم به آشپزخانه!
هنوز دیر نشده
من متعهد به نجات همه شعر ها هستم.
 نجاتش میدهم
فقط چند مصرع فراموشی سوخته...
شعرم ادویه کم دارد،چند مصرع ادویه اضافه میکنم.
بیتی را میچشم 
قافیه  اش جور در نمی آید
آویشن که اضافه میکنم وزن پیدا میکند.
بر میگردم کتابم را بر میدارم که بخوانم.
کتابم بوی شعر میگیرد
بوی پیازداغ و بوی ادویه!
شعرم که آماده میشود
بی نمک است.

نظرات

شاه رخ گفت…
آفرين
خوشم اومد
از شعر هايي كه زندگي ان
از زندگي هايي كه شعرن
خوشم مياد
سلام
ظهربخير
امروز بيست و پنجم ارديبهشته و اميدوارم توي اين فاصله تنهايي پرهياهو رو خونده باشي
اگرم نخوندي بجنب كه تقدير بي رحم تر از اينه كه به ما به خاطر نخونده هامون رحم كنه

پست‌های معروف از این وبلاگ

تقسیم

این بی هوا مرا برد به فضای کتاب تقسیم.هر چه بین کتابهام می گردم پیدا نمی کنم.تقسیم اما نوشته پیرو کیارا نویسنده ایتالیایی.داستان" زیبایی "ای است که بین سه خواهر مسن ومذهبی-تقریبا ثروتمند-تتامانتری تقسیم شده و امرنتزیانو پارونتزینی کارمند مرموزسر به تویی که این تقسیم را بین این سه خواهر به خوبی تشخیص می دهد و به همان خوبی بهره می برد!هر سه را با خود دارد.وبا زیرکی به خانه این سه خواهر راه پیدا می کند.اداستان جذابیست که کنجکاوی ات را به اندازه تحریک می کند که تا ته اش بروی و بدانی که سر انجام این مردک فاشیسم خوش اشتها که هر شب با هر سه خواهر شام می خوردوپیاده روی می رود و می خوابد به کجا می کشد.انتخاب بخش های سالم یک سیب کرم خورده-شاید هم پوسیده...یادم نمی آید-بوسیله این آقا هم خلاصه داستان است. داستان عشقبازی یکی از این خواهرها-اشتباه نکنم وسطی...کتاب را کجا گذاشته ام!-با پسرک همسایه که اتفاقا در کلیسا اتفاق می افتد را خواندنی با دقت بخوانید-جمله سختی بود؟خب دوباره بخوانید-به هر حال من که یادم نمی آید کجا گداشتمش یا شاید به کسی دادمش که حالا یادم نمی آید.اما شما اگر دستتان ...

مواظب باشیم!!!

خبر تازه ای نیست.اما آنهمه  که دیروز و این چند وقت قورت  داده ام را قرار گذاشتم بالا بیاورم.کمک میخواهم انگشتی ...چیزی که کمکم کند.یا کسی.که تحمل استفراغم را داشته باشد.چاره ای ندارم.بعد از این آدم قورت دادن نیستم.حالا اگر کسی نباشد که کمکم کند روی خودم بالا می آورم.هر چند این حوالی احتمالا کسی هست که آلوده شود!تو ضیحش مشکل است. دیگر اینکه بعضی وقتها باید مواظب باشیم...اگر از ما بر نمی آید نمک گند دیگران باشیم،به گند نکشیم  نه خودمان را نه اصول مان را نه شعار هایی که دادیم و می دهیم،نه ادعاهایمان را.ادعای مدرن بودن داریم؟کت و شلوار میپوشیم؟به خودمان زحمت بدهیم و مدرن فکر کنیم.مدرن نیستیم؟خوب دعوا ندارد.ادای مدرن بودن را در نیاوریم.اداها را به گند نکشیم.مفاهیم را به گند نکشیم.نمی توانیم خودمان باشیم؟؟؟خفقان بگیریم. به نظر می آید نگار کمی عصبانی شده.انگار بالا آوردن را همین حالا شروع کرده.مواظب باشید!!!