خواب را در یابیم!
بی تاب بودم و چاره نداشتم که تو را در اتاق ته باغ زندانی کنم...تنها برای خودم.وقتی پسرک توی دلم بود،بی تاب بودم بی تابی ام از جنس دیگری بود اما بی تاب بودم...باغ را ساختم،باغ آرامی در ناکجاآباد.درختهاش؟ از هر چه فکر کنی و دلت بخواهد.اتاق سفیدی ساختم با پنجره های بزرگ و پر ازنور.پنجره ها به گل های رز باز میشد.رزهای صورتی.می دانی رز صورتی آرام است.رز سفید سر براه و رز قرمز گستاخ.من رزهای صورتی کاشتم در جست و جوی آرامش.پسرک توی اتاق بود با او و من هر روز در تخت کوچک میان ملحفه های سفید و پر از نور پسرکم را می بوییدم.پسرک که به دنیا آمد کمتر به باغ می رفتم ولی باغ سر جایش بود همانطور آرام و سبز و زیبا.تو که رفتی بی تاب شدم.فکر نبودنت عصبانی ام کرد.شب های زیادی با تو بگو مگو کردم و بگو مگو که چه عرض کنم.من گفتم و تو شنیدی.می دانستم حتی اگر بخواهی هم نمی توانی برگردی و حتی اگر برگردی هم حرف هایمان به سکوت ختم می شود.همان ...را می گویم...حتی حالا هم نمی توانیم درباره اش حرف بزنیم.دیدم چاره ای ندارم...باید با تو در جهانی موازی همزیستی کنم تا تاب بیاورم.آن طرف باغ اتاقی ساختم.نه ...
نظرات
اگر هم هوا بهاری باشد و بارانی بزند، خواب خودش خیالی خواهد شد گنگ و شیرین.
=======
دوباره سلام... جدی نگیرید!! دنیای مجازی دیگه...
....
واقعا امیدوارم حتما این ترجمه رو تهیه کنید. مطمئن باشید لذت می برید... اگه اینطور نشد من حاضرم شخصا هزینه ش رو بدم!
و البته جسارته! فاکنر تلفظ درست تر اسم نویسنده س(توی همین کتاب در مورد این اسم هم توضیح مبسوطی داده شده)... پی گیر باشید، یک سری ترجمه خفن دیگه در راهه!(توی دیازپام)
و اینکه اگه شما زکریا رو دیدید سلام منو هم بهش برسونید!