اوضاع روبراهه.سیستمم درست شد.اینترنت وصل شدومن میتونم با خیال راحت اینجا بنویسم.اینروزا سرم خیلی تو اداره و خونه شلوغه.پرداخت های پی درپی ...کارای عقب مونده خونه...وکارای شخصی ...ولی من راضیم.واز کار لذت میبرم.اونوقتایی که بدون برنامه ریزی بودم همیشه خدا وقت کم میاوردم.و گله مند بودم که برای خودم زیاد وقت ندارم.ولی الان با-کمی-مدیریت زمان و مدیریت فکر!خیلی اوضاع بهتره.دیگه از خدا بجای 24 ساعت 30 ساعت نمیخوام فکر کنم 26ساعت کافی باشه!شاید اونقدرها دقیق نباشم و از دقیقه هام استفاده درست نکنم ولی الان از یه ساعت 60دقیقه ای حداکثراستفاده رو میبرم.قطع شدن یه هفته ای اینترنت سیستمم خیلی خوب بود باعث شد متوجه بشم که چقدروقتم رو پای اینترنت هدر میدم.حتی وقتی که توی این هفته برای زبان گذاشتم خیلی عالی بود. نقشه های دبگه هم دارم بعد ازاینکه استاد مدیریت زمان شدم میخوام استاد مدیریت روابط بشم!روابطم با دیگران به شدت محتاج بازنگریه.البته این بحران برام غافلگیرکننده بود.چون هیچوقت فکرنمیکردم همچین ضعفی داشته باشم.به هرحال آدمیه دیگه!کارکارشناسی این طرح-مدیریت روابط- موکول میشه به سال 89.
اینکه از صبح یکسره کار می کنم وفکر و هیچ خسته نمی شوم از کارو اینکه سر ظهردرسکوت اتاق -همکارهای پر سرو صدام امروز کم پیدا بودند-با مشاور مخصوص ام-تو-حرف می زنیم و جایی که من کم میاوورم تو بجایم فکر می کنی و برنامه می ریزی و من برنامه هارا بهم تا به توافق می رسیم.واینکه سفارش غذا می دهم و اینکه تمام عصرم را با علاقه و بدون خستگی در سکوت دلخواهم کار می کنم و علیرغم اینکه محاسباتم در مورد پیشرفت کار -بخاطر اشتباه همکار محترمم در کارگزینی-درست از آب در نمی آیدوحوالی 6عصر سرد امروزمیز کارم را در شلوغ ترین وضع ممکن رها می کنم به مقصد خانه-یعنی دستهات-هیچ احساس خستگی نمی کنم.واینکه همینکه می رسم خانه یک فنجان چای نسترن گرمم می کند ودرازکش کارتون می بینم-دقیقاکارتون...بیگانگان زیر شیروانی-و به بعضی جاهاش که می رسم بلند می خندم تافی با طعم توت فرنگی می خورم -بدون درد ابدی وجدان تپلم-واینکه کتاب خیره به خورشید راشروع میکنم.اینکه با توخیال تلافی روز تولد را می بافیم.اینکه برایم chucklesمی خری!این یعنی صبح یعنی بهار. به همکارم می گفتم سکوت از لوازم ضروری زندگی من است،چه خوب که از صبح نبودید!!!