رد شدن به محتوای اصلی

چی شده؟!

امروز 6:30بیدار شدم دست و رومو شستم یه اس ام اس به "ص"فرستادم: "دیرترمیام.لطفاً به ف اطلاع بده".تا 9خوابیدم(خواب که نه،کابوس میدیدم صدای راه رفتن یکی رو رو پارکت میشنیدم!)9:10بیدار شدم صبحانه خوردم:نیمرو آب پرتقال تازه!قهوه...لباس کار پوشیدم راهی شدم.10:10اداره بودم.و  کماکان با بدقلقی کار میکنم.عصر میکاپ زبان دارم که تصمیم دارم نرم چون نمیتونم!امروز اگه بشه یه کمی زودتر میرم خونه و با خودم قرار گذاشتم خیلی کارا انجام بدم.وحتم دارم که اینکارو میکنم.برای 5شنبه هم یه برنامه کاملاًخاص ریختم.خوب باید دید اوضاع چطور پیش میره.دیشب یه تلفن غیر منتظره داشتم: همکلاس دانشکده"آ".این آدم عوض بشو نیست! از دیشب یه چیزی تو ذهنم مونده؛تو صداش یه چیزی بود که رنگ استیصال داشت.نپرسیدم چی شده چون میدونستم اگه بپرسم درگیرش میشم.درگیر حل مشکل احتمالی...!مثل سالهای دانشکده که همیشه با مشکلات این شخص درگیر بودم.و بدون اینکه بخوام مشکلاتش میشد مشکلات من!بعضی از دوستی ها و روابط بعد از یه  تاریخی شکلشون عوض میشه.تماسهای تلفنی چند ماه یکبار.ودیدارهای  سالانه یا حتی دو سالانه.بهمبن دلیل؛ نپرسیدم: چی شده؟!

پست‌های معروف از این وبلاگ

تقسیم

این بی هوا مرا برد به فضای کتاب تقسیم.هر چه بین کتابهام می گردم پیدا نمی کنم.تقسیم اما نوشته پیرو کیارا نویسنده ایتالیایی.داستان" زیبایی "ای است که بین سه خواهر مسن ومذهبی-تقریبا ثروتمند-تتامانتری تقسیم شده و امرنتزیانو پارونتزینی کارمند مرموزسر به تویی که این تقسیم را بین این سه خواهر به خوبی تشخیص می دهد و به همان خوبی بهره می برد!هر سه را با خود دارد.وبا زیرکی به خانه این سه خواهر راه پیدا می کند.اداستان جذابیست که کنجکاوی ات را به اندازه تحریک می کند که تا ته اش بروی و بدانی که سر انجام این مردک فاشیسم خوش اشتها که هر شب با هر سه خواهر شام می خوردوپیاده روی می رود و می خوابد به کجا می کشد.انتخاب بخش های سالم یک سیب کرم خورده-شاید هم پوسیده...یادم نمی آید-بوسیله این آقا هم خلاصه داستان است. داستان عشقبازی یکی از این خواهرها-اشتباه نکنم وسطی...کتاب را کجا گذاشته ام!-با پسرک همسایه که اتفاقا در کلیسا اتفاق می افتد را خواندنی با دقت بخوانید-جمله سختی بود؟خب دوباره بخوانید-به هر حال من که یادم نمی آید کجا گداشتمش یا شاید به کسی دادمش که حالا یادم نمی آید.اما شما اگر دستتان ...

مواظب باشیم!!!

خبر تازه ای نیست.اما آنهمه  که دیروز و این چند وقت قورت  داده ام را قرار گذاشتم بالا بیاورم.کمک میخواهم انگشتی ...چیزی که کمکم کند.یا کسی.که تحمل استفراغم را داشته باشد.چاره ای ندارم.بعد از این آدم قورت دادن نیستم.حالا اگر کسی نباشد که کمکم کند روی خودم بالا می آورم.هر چند این حوالی احتمالا کسی هست که آلوده شود!تو ضیحش مشکل است. دیگر اینکه بعضی وقتها باید مواظب باشیم...اگر از ما بر نمی آید نمک گند دیگران باشیم،به گند نکشیم  نه خودمان را نه اصول مان را نه شعار هایی که دادیم و می دهیم،نه ادعاهایمان را.ادعای مدرن بودن داریم؟کت و شلوار میپوشیم؟به خودمان زحمت بدهیم و مدرن فکر کنیم.مدرن نیستیم؟خوب دعوا ندارد.ادای مدرن بودن را در نیاوریم.اداها را به گند نکشیم.مفاهیم را به گند نکشیم.نمی توانیم خودمان باشیم؟؟؟خفقان بگیریم. به نظر می آید نگار کمی عصبانی شده.انگار بالا آوردن را همین حالا شروع کرده.مواظب باشید!!!