سرما خوردگی ولم نمیکنه.وقتی سرما میخورم خیلی زود خسته میشم،بی حوصله میشم.حتی بعضی وقتها گریه ام میگیره.دست خودم نیست دیگه.بزور بزور اومدم اداره و کارا زیاد پیش نرفت.حتی نمیتونستم تلفنهامو جواب بدم.حرف زدن برام سخت شده-بخاطر داشتن یه همکار بیفکر مجبور شدم با این حال و روز بیام اداره!-دلم رختخواب گرم و سوپ داغ میخواد.با یه صدای قشنگ و آروم که برام کتاب بخونه!توقع زیادی نیست.دلم میخواد.حالا اگه یه دست مهربون بخواد نوازشم کنه اونو دیگه من دلم نمیخواد.اون دلش میخواد-دست و میگم،ای بابا!-البته من هیچ وقت موقع سرما خوردن دل هیچ دستی رو نمیشکونم.اینم بخشی ازعواقب سرما خوردن منه.حالا، با این سرماخوردگی و کمی اعتماد به نفس بالا، من فردا با آمادگی کامل میرم سر جلسه کنکور ارشد!
محبوب من گاهی میان ریزودرشت مشغله هایش گم می کند مرا راه خانه را -عنوان پست اززنده یادنادرابراهیمی وام گرفته شده.بلا عوض!