رد شدن به محتوای اصلی

آزمایش

گوش شیطون کر از گلو درد دیروز خبری نیست و سرفه هام به مراتب کمتر ازروزای گذشته است.دیشب 7 که به خونه رسیدم-البته ندویدو و ندویدم-. نون تافتون با ماست موسیر خوردم.بعدشم اونقدر خسته بودم که خوابیدم تا ساعت 4 صبح ...و ساعت 4 بعداز یه خواب عجیب بیدار شدم.خوابم در مورد دو تا موضوعی بود که هیچ بهشون فکر نمیکردم.یکی از موضوعاش مربوط بود به همسر یکی از دوستان قدیمی مرحوم باباومامان.جالبه که من این خانمو یه بار بیشتر ندیدم و حتی چهره اش رو بخاطر ندارم!
امتحان زبانم جلوتر از تاریخی هست که من تصور میکردم،باید با استادم صحبت کنم که اگه بشه امتحان موکول بشه به تاریخ واقعیش، و الا معلوم نیست بتونم برم سر جلسه.چه رسد به خوندن.
آوایت تهیج حیاتست در یأسگاه رنجستان...
امیدوارم نتایج آزمایش شخص مورد نظر خوب باشه.
اتفاق جالبی افتاد.فرم هایی که من دو روز -آخر هفته- تنظیم کردم بر اساس فرم های سال گذشته بوده و آقایان به خودشون زحمت ندادن اطلاع بدندکه فرمها تغییر کردن!جالبه اونی هم که ادعا میکرد به نرم افزار تسلط داره موقع تغییر فرمها توش موند!

پست‌های معروف از این وبلاگ

تقسیم

این بی هوا مرا برد به فضای کتاب تقسیم.هر چه بین کتابهام می گردم پیدا نمی کنم.تقسیم اما نوشته پیرو کیارا نویسنده ایتالیایی.داستان" زیبایی "ای است که بین سه خواهر مسن ومذهبی-تقریبا ثروتمند-تتامانتری تقسیم شده و امرنتزیانو پارونتزینی کارمند مرموزسر به تویی که این تقسیم را بین این سه خواهر به خوبی تشخیص می دهد و به همان خوبی بهره می برد!هر سه را با خود دارد.وبا زیرکی به خانه این سه خواهر راه پیدا می کند.اداستان جذابیست که کنجکاوی ات را به اندازه تحریک می کند که تا ته اش بروی و بدانی که سر انجام این مردک فاشیسم خوش اشتها که هر شب با هر سه خواهر شام می خوردوپیاده روی می رود و می خوابد به کجا می کشد.انتخاب بخش های سالم یک سیب کرم خورده-شاید هم پوسیده...یادم نمی آید-بوسیله این آقا هم خلاصه داستان است. داستان عشقبازی یکی از این خواهرها-اشتباه نکنم وسطی...کتاب را کجا گذاشته ام!-با پسرک همسایه که اتفاقا در کلیسا اتفاق می افتد را خواندنی با دقت بخوانید-جمله سختی بود؟خب دوباره بخوانید-به هر حال من که یادم نمی آید کجا گداشتمش یا شاید به کسی دادمش که حالا یادم نمی آید.اما شما اگر دستتان ...

مواظب باشیم!!!

خبر تازه ای نیست.اما آنهمه  که دیروز و این چند وقت قورت  داده ام را قرار گذاشتم بالا بیاورم.کمک میخواهم انگشتی ...چیزی که کمکم کند.یا کسی.که تحمل استفراغم را داشته باشد.چاره ای ندارم.بعد از این آدم قورت دادن نیستم.حالا اگر کسی نباشد که کمکم کند روی خودم بالا می آورم.هر چند این حوالی احتمالا کسی هست که آلوده شود!تو ضیحش مشکل است. دیگر اینکه بعضی وقتها باید مواظب باشیم...اگر از ما بر نمی آید نمک گند دیگران باشیم،به گند نکشیم  نه خودمان را نه اصول مان را نه شعار هایی که دادیم و می دهیم،نه ادعاهایمان را.ادعای مدرن بودن داریم؟کت و شلوار میپوشیم؟به خودمان زحمت بدهیم و مدرن فکر کنیم.مدرن نیستیم؟خوب دعوا ندارد.ادای مدرن بودن را در نیاوریم.اداها را به گند نکشیم.مفاهیم را به گند نکشیم.نمی توانیم خودمان باشیم؟؟؟خفقان بگیریم. به نظر می آید نگار کمی عصبانی شده.انگار بالا آوردن را همین حالا شروع کرده.مواظب باشید!!!