از صبح دچار شکل خاصی از دویدن هستم.دویدن و نرسیدن.کارهام را می گویم.چک بیمه را می کشم از فلان شرکت سند می آید.سند را رد می کنم همکارم گواهی حقوقی می خواهد.گواهی اش را می دهم و روانه اش می کنم.بر میگردم به کسی که تشنه شنیدن صدایش ام زنگ بزنم.کارپرداز با گردن کج جلو میزم سبز می شود.چک تنخواه را می دهم دستش.یادم می افتدباید به کسی میل بفرستم.اینترنت قطع است.همه چیز بهم ریخته!من-البته- همچنان خونسردم.بالاخره زنگ میزنم.بعد با بچه ها بستنی می خوریم.با طعم عصر های تابستان های شمال.طالبی.وسط اینهمه شلوغی!یادم می افتد باید حق کسی را کف دستش بگذارم.نمی توانم.یعنی چطورش را بلد نیستم.اهمیتی ندارد.هر وقت دیدمش اشتباهی پایش را لگد می کنم.حالا اگر موفق نشدم هم اهمیتی ندارد.نیتم مهم است!!!
هر چند که همین روزها رهایش میکنم.فکرش را می گویم.
از این حرف ها بگذریم...دوستت دارم با لهجه تو حوالی ظهر اولین روز هفته... روزم را وهمه روزهای هفته ام راسرشار می کند!
هر چند که همین روزها رهایش میکنم.فکرش را می گویم.
از این حرف ها بگذریم...دوستت دارم با لهجه تو حوالی ظهر اولین روز هفته... روزم را وهمه روزهای هفته ام راسرشار می کند!
نظرات
ولش کن!فکرت رو میگم:)
...
doosti dashtam ke migoft:
gostam doostet daram... un mano pas zad... fahmidam ke:
dooset daram ham lahje dare!
میدونم دوسم داری لازم نبود بنویسی (هاها)