هیجان زده وارد ساختمان مربوط می شوم.قرار است کار مهمی انجام دهم.وقتی ازدحام جمعیت را می بینم- نسبت به فضا- نا امید نمی شوم.هر طور شده خودم را به یکی ازباجه ها می رسانم.صدای بقیه در می آید.می گویم می خواهم سوالم را بپرسم وقتی پرسیدم،برمی گردم ته صف.آقایی پیشنهاد می دهد:بهتر است پشت باجه بروید.پیشنهادش را می پسندم.پشت یکی از میزها آقای محترمی نشسته.جلو می روم.بعد از سلام و احوالپرسی ، شروع می کنم-بدون وقفه-ماجرارا توضیح می دهم.حرف ها یم که تمام می شود منتظر جواب می مانم.آقای محترم پشت میز که با حوصله تا ته حرفهام را شنیده لبخند می زند و می گوید:باید به اداره بیمه مراجعه کنید.بعد وقتی می بیند عکس العملی نشان نمی دهم و بفهمی نفهمی گیجم،می گوید اینجا بانک است.اداره بیمه ساختمان بغلیست.می گویم:اوه!جداً؟!
و اینطوری برگی دیگر به دفتر گیج بازی من اضافه می شود!!!
و اینطوری برگی دیگر به دفتر گیج بازی من اضافه می شود!!!
نظرات
سلام
چرا گیج میزنی خب؟ استرس داری؟ چی شده؟
.
.
.
این آدرس جدید منه:
wild-oriental.blogsky.com
ممنون که به من سر می زدی. همچنان میخونمت.