رد شدن به محتوای اصلی

کوتاه نیا مدن

گفتا: بخوان ز چشم من اسرار این جهان
بنگر چه رازها که کنم ‍پیش تو عیان

گفتم به او: سواد ندارم، مرا ببخش
گفتا: سواد چشم مرا دیده‌ای، بخوان

گفتم که دیده دید، ولی دل توان نداشت
معذور دار چونکه ضعیف است و ناتوان

گفتا: علاج ضعف دلت نیز ‍پیش ماست
لبهای من علاج تو، زان بوسه‌ای ستان

گفتم که بوسه بر لب خورشید کِی توان؟
گفتا که می‌توان! بکن این بار امتحان

امیرحسین سام

نظرات

هما گفت…
زمان
کند می گذرد بی تو
روغن کاری می خواهد این چرخ قدیمی
بيلي گفت…
عجب معشوق باحالي
سلام
بیلی گفت…
با دوس‌پسرت بری باز دور سر خودت می‌چرخونه اون اسپندو
سلام
شاید دیکگه فوتوبلاگمو به روز نکنم
عکسا رو میذارم توی فیسبوکم
http://www.facebook.com/#!/profile.php?id=100001831767217
ا.شربیانی گفت…
خورشید خانم رضایت داده، این بار این عاشق است که ظاهرا خود را ناتوان دیده و پرسیده کی توان، با میتوان حتما امتحان میکند، تا ضعف دل علاج کند.

پست‌های معروف از این وبلاگ

تقسیم

این بی هوا مرا برد به فضای کتاب تقسیم.هر چه بین کتابهام می گردم پیدا نمی کنم.تقسیم اما نوشته پیرو کیارا نویسنده ایتالیایی.داستان" زیبایی "ای است که بین سه خواهر مسن ومذهبی-تقریبا ثروتمند-تتامانتری تقسیم شده و امرنتزیانو پارونتزینی کارمند مرموزسر به تویی که این تقسیم را بین این سه خواهر به خوبی تشخیص می دهد و به همان خوبی بهره می برد!هر سه را با خود دارد.وبا زیرکی به خانه این سه خواهر راه پیدا می کند.اداستان جذابیست که کنجکاوی ات را به اندازه تحریک می کند که تا ته اش بروی و بدانی که سر انجام این مردک فاشیسم خوش اشتها که هر شب با هر سه خواهر شام می خوردوپیاده روی می رود و می خوابد به کجا می کشد.انتخاب بخش های سالم یک سیب کرم خورده-شاید هم پوسیده...یادم نمی آید-بوسیله این آقا هم خلاصه داستان است. داستان عشقبازی یکی از این خواهرها-اشتباه نکنم وسطی...کتاب را کجا گذاشته ام!-با پسرک همسایه که اتفاقا در کلیسا اتفاق می افتد را خواندنی با دقت بخوانید-جمله سختی بود؟خب دوباره بخوانید-به هر حال من که یادم نمی آید کجا گداشتمش یا شاید به کسی دادمش که حالا یادم نمی آید.اما شما اگر دستتان ...

مواظب باشیم!!!

خبر تازه ای نیست.اما آنهمه  که دیروز و این چند وقت قورت  داده ام را قرار گذاشتم بالا بیاورم.کمک میخواهم انگشتی ...چیزی که کمکم کند.یا کسی.که تحمل استفراغم را داشته باشد.چاره ای ندارم.بعد از این آدم قورت دادن نیستم.حالا اگر کسی نباشد که کمکم کند روی خودم بالا می آورم.هر چند این حوالی احتمالا کسی هست که آلوده شود!تو ضیحش مشکل است. دیگر اینکه بعضی وقتها باید مواظب باشیم...اگر از ما بر نمی آید نمک گند دیگران باشیم،به گند نکشیم  نه خودمان را نه اصول مان را نه شعار هایی که دادیم و می دهیم،نه ادعاهایمان را.ادعای مدرن بودن داریم؟کت و شلوار میپوشیم؟به خودمان زحمت بدهیم و مدرن فکر کنیم.مدرن نیستیم؟خوب دعوا ندارد.ادای مدرن بودن را در نیاوریم.اداها را به گند نکشیم.مفاهیم را به گند نکشیم.نمی توانیم خودمان باشیم؟؟؟خفقان بگیریم. به نظر می آید نگار کمی عصبانی شده.انگار بالا آوردن را همین حالا شروع کرده.مواظب باشید!!!