رد شدن به محتوای اصلی

بهمن نوشت

نه هیچم نه همه
ذره ذره هیچ می شوم از این همه
ذره ذره خالی می شوم
از این همه سال و روز که می گذرد
یادت هست می گفتم
وقتی چیزی نمی گویم
یعنی کلماتم تمام شدند
امروز که دوم بهمن است می نویسم برایت
وقتی حروف در اختیارم نباشند
برای آفریدن نامت،سلامت
برای آفریدن سلا مت،نامت
پرِآهنگ می شوم
جاری
گوش کن
می شنوی؟

نظرات

سلام نگار .
قشنگ می نویسی .
ممنون که امدی .
عمو آلبرت گفت…
نه هیچم نه همه
ذره ذره هیچ می شوم از این همه
ذره ذره خالی می شوم
از این همه سال و روز که می گذرد
یادت هست می گفتم
وقتی چیزی نمی گویم
یعنی کلماتم تمام شدند

تا اینجاش رو فوق العاده دوست دارم...خیلی زباست...اما بعدش از نظرم افت می کنه...
‏ايوب گفت…
زيبا بود
گوش كردن لازم ولي كافي نيست
گوش كردن شايد آروم كنه آدم را ولي حل كه نمي كنه مسئله را
گوش كن و بفهمم و بفهم اونقت كه شايد درست بشه شايد
‏تو! گفت…
من بوی تورا به هر سحر می شنوم!
هما گفت…
وقتی حروف در اختیارم نباشند
برای آفریدن نامت،سلامت
برای آفریدن سلا مت،نامت
پرِآهنگ می شوم
جاری
گوش کن
می شنوی؟

من بقیه شو هم دوس دارم!
غیر اون یه مصرع وسط!
ا.شربیانی گفت…
شهسوار هستی خیال، انگار رود آهنگ خود بخواند، واژه هایت را هرگز تنها نگذار

پست‌های معروف از این وبلاگ

تقسیم

این بی هوا مرا برد به فضای کتاب تقسیم.هر چه بین کتابهام می گردم پیدا نمی کنم.تقسیم اما نوشته پیرو کیارا نویسنده ایتالیایی.داستان" زیبایی "ای است که بین سه خواهر مسن ومذهبی-تقریبا ثروتمند-تتامانتری تقسیم شده و امرنتزیانو پارونتزینی کارمند مرموزسر به تویی که این تقسیم را بین این سه خواهر به خوبی تشخیص می دهد و به همان خوبی بهره می برد!هر سه را با خود دارد.وبا زیرکی به خانه این سه خواهر راه پیدا می کند.اداستان جذابیست که کنجکاوی ات را به اندازه تحریک می کند که تا ته اش بروی و بدانی که سر انجام این مردک فاشیسم خوش اشتها که هر شب با هر سه خواهر شام می خوردوپیاده روی می رود و می خوابد به کجا می کشد.انتخاب بخش های سالم یک سیب کرم خورده-شاید هم پوسیده...یادم نمی آید-بوسیله این آقا هم خلاصه داستان است. داستان عشقبازی یکی از این خواهرها-اشتباه نکنم وسطی...کتاب را کجا گذاشته ام!-با پسرک همسایه که اتفاقا در کلیسا اتفاق می افتد را خواندنی با دقت بخوانید-جمله سختی بود؟خب دوباره بخوانید-به هر حال من که یادم نمی آید کجا گداشتمش یا شاید به کسی دادمش که حالا یادم نمی آید.اما شما اگر دستتان ...

مواظب باشیم!!!

خبر تازه ای نیست.اما آنهمه  که دیروز و این چند وقت قورت  داده ام را قرار گذاشتم بالا بیاورم.کمک میخواهم انگشتی ...چیزی که کمکم کند.یا کسی.که تحمل استفراغم را داشته باشد.چاره ای ندارم.بعد از این آدم قورت دادن نیستم.حالا اگر کسی نباشد که کمکم کند روی خودم بالا می آورم.هر چند این حوالی احتمالا کسی هست که آلوده شود!تو ضیحش مشکل است. دیگر اینکه بعضی وقتها باید مواظب باشیم...اگر از ما بر نمی آید نمک گند دیگران باشیم،به گند نکشیم  نه خودمان را نه اصول مان را نه شعار هایی که دادیم و می دهیم،نه ادعاهایمان را.ادعای مدرن بودن داریم؟کت و شلوار میپوشیم؟به خودمان زحمت بدهیم و مدرن فکر کنیم.مدرن نیستیم؟خوب دعوا ندارد.ادای مدرن بودن را در نیاوریم.اداها را به گند نکشیم.مفاهیم را به گند نکشیم.نمی توانیم خودمان باشیم؟؟؟خفقان بگیریم. به نظر می آید نگار کمی عصبانی شده.انگار بالا آوردن را همین حالا شروع کرده.مواظب باشید!!!