رد شدن به محتوای اصلی

برای دل تنگی یک دوست

در این زمانه ،درخت ها از مردمان خرم ترند.کوه ها از آرزو ها بلند ترند.نی ها از اندیشه ها راست ترند.برف ها از دل ها سپید ترند.
خرده مگیر،روزی خواهد رسید که من بروم خانه همسایه را آب پاشی کنم و تو به کاج ها سلام کنی .وسارها بر خوان ما بنشینند.ومردمان مهربان تر از درخت ها شوند.اینک،رنجه مشو اگر در مغازه ها،پای گل ها،بهای آن را مینویسند.و خروس را پیش از سپیده دم سر میبرند.و اسب را به گاری میبندند...خوراک مانده را به گدا میبخشند.چنین نخواهد ماند.
بر بلندای خود بالا رو.و سپیده دم خود را چشم براه یاش.جهان را نواز کن.دریچه بگشا.پیچک را ببین .برروشنی بپیچ از زباله ها رو مگردان،که پاره های  حقیقت است.جوانه بزن.
لبریز شو تا سر شار ی ات به هر سو رو کند.صدایی تو را میخواند.روانه شو.سر مشق خودت باش.با چشمان خودت ببین.با یافته خویش بزی.در خود فرو شو تا به دیگران نزدیک شوی.پیک خود باش.پیام خودت را باز گوی.میوه از باغ بچین.شاخه ها چنان بارور ببینی که سبد ها آرزو کنی.زنبیل ترا گرانباری شاخه ای بس خواهد بود.
میان این روز ابری،من ترا صدا زدم.من ترا میان جهان صدا خواهم کرد.و چشم براه صدایت خواهم بود.و در این دره تنهایی،تو آب روان باش.زمزمه کن.من خواهم شنید.
هنوز در سفرم.سهراب سپهری

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

تقسیم

این بی هوا مرا برد به فضای کتاب تقسیم.هر چه بین کتابهام می گردم پیدا نمی کنم.تقسیم اما نوشته پیرو کیارا نویسنده ایتالیایی.داستان" زیبایی "ای است که بین سه خواهر مسن ومذهبی-تقریبا ثروتمند-تتامانتری تقسیم شده و امرنتزیانو پارونتزینی کارمند مرموزسر به تویی که این تقسیم را بین این سه خواهر به خوبی تشخیص می دهد و به همان خوبی بهره می برد!هر سه را با خود دارد.وبا زیرکی به خانه این سه خواهر راه پیدا می کند.اداستان جذابیست که کنجکاوی ات را به اندازه تحریک می کند که تا ته اش بروی و بدانی که سر انجام این مردک فاشیسم خوش اشتها که هر شب با هر سه خواهر شام می خوردوپیاده روی می رود و می خوابد به کجا می کشد.انتخاب بخش های سالم یک سیب کرم خورده-شاید هم پوسیده...یادم نمی آید-بوسیله این آقا هم خلاصه داستان است. داستان عشقبازی یکی از این خواهرها-اشتباه نکنم وسطی...کتاب را کجا گذاشته ام!-با پسرک همسایه که اتفاقا در کلیسا اتفاق می افتد را خواندنی با دقت بخوانید-جمله سختی بود؟خب دوباره بخوانید-به هر حال من که یادم نمی آید کجا گداشتمش یا شاید به کسی دادمش که حالا یادم نمی آید.اما شما اگر دستتان ...

مواظب باشیم!!!

خبر تازه ای نیست.اما آنهمه  که دیروز و این چند وقت قورت  داده ام را قرار گذاشتم بالا بیاورم.کمک میخواهم انگشتی ...چیزی که کمکم کند.یا کسی.که تحمل استفراغم را داشته باشد.چاره ای ندارم.بعد از این آدم قورت دادن نیستم.حالا اگر کسی نباشد که کمکم کند روی خودم بالا می آورم.هر چند این حوالی احتمالا کسی هست که آلوده شود!تو ضیحش مشکل است. دیگر اینکه بعضی وقتها باید مواظب باشیم...اگر از ما بر نمی آید نمک گند دیگران باشیم،به گند نکشیم  نه خودمان را نه اصول مان را نه شعار هایی که دادیم و می دهیم،نه ادعاهایمان را.ادعای مدرن بودن داریم؟کت و شلوار میپوشیم؟به خودمان زحمت بدهیم و مدرن فکر کنیم.مدرن نیستیم؟خوب دعوا ندارد.ادای مدرن بودن را در نیاوریم.اداها را به گند نکشیم.مفاهیم را به گند نکشیم.نمی توانیم خودمان باشیم؟؟؟خفقان بگیریم. به نظر می آید نگار کمی عصبانی شده.انگار بالا آوردن را همین حالا شروع کرده.مواظب باشید!!!