رد شدن به محتوای اصلی

مدرسه فرشته ها

دوست دارد همبازی اش شوم گاهی می شوم.همین روزها بود که متوجه شدم شکل بازی هایش عوض شده ...پیشنهاد معلم بازی میدهد.نگین ام را می گویم.دلم اما می گیرد از این بازی که یادم می اندازد دخترک دارد بزرگ می شود...شکل بازی هایش عوض شده.دلم نمی خواهد بزرگ شود.کودکی اش را دوست دارم.بعد یاد پری می افتم که چه زود بزرگ شد و چه قدر بزرگ شدنش را دوست دارم که شانه هایش به شانه های خاله نگار نزدیک شده وکم کم پایه خرید رفتن و خیابان گردی و پیاده روی و استخر وحتی کتابخوانی خاله نگار می شود.اینکه کم کم حرف هایی برای گفتن داریم و اینکه کم کم مورد توجه قرار می گیرد و برقی در چشم های مغرور و نوجوانش پیدا می شود.همین چند روز پیش بود که کتاب می خریدم کتاب "مدرسه فرشته ها"را برای پری خریدم.نگاهی به چند صفحه اول می اندازم.موضوع برایم جالب میشود و نمی فهمم چطور میشود که تا صفحه آخر پیش می روم.ماجرااز زبان دختر سیزده ساله ایست که...ببخشید فرشته ی سیزده ساله ای که ماجرای فرشته شدنش را بعد از مرگش تعریف می کند.اسم دخترک را به شما می گویم.ملانی.بقیه ماجرا را خودتان بخوانید.البته اگر دختری هم سن و سال پری من دوربرتان باشد میتوانید برای ا و بخرید و خودتان بخوانید!
تا یادم نرفته بگویم:آنی آلتون نوشته و کاوه میر عباسی ترجمه کرده.نشر نی

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

تقسیم

این بی هوا مرا برد به فضای کتاب تقسیم.هر چه بین کتابهام می گردم پیدا نمی کنم.تقسیم اما نوشته پیرو کیارا نویسنده ایتالیایی.داستان" زیبایی "ای است که بین سه خواهر مسن ومذهبی-تقریبا ثروتمند-تتامانتری تقسیم شده و امرنتزیانو پارونتزینی کارمند مرموزسر به تویی که این تقسیم را بین این سه خواهر به خوبی تشخیص می دهد و به همان خوبی بهره می برد!هر سه را با خود دارد.وبا زیرکی به خانه این سه خواهر راه پیدا می کند.اداستان جذابیست که کنجکاوی ات را به اندازه تحریک می کند که تا ته اش بروی و بدانی که سر انجام این مردک فاشیسم خوش اشتها که هر شب با هر سه خواهر شام می خوردوپیاده روی می رود و می خوابد به کجا می کشد.انتخاب بخش های سالم یک سیب کرم خورده-شاید هم پوسیده...یادم نمی آید-بوسیله این آقا هم خلاصه داستان است. داستان عشقبازی یکی از این خواهرها-اشتباه نکنم وسطی...کتاب را کجا گذاشته ام!-با پسرک همسایه که اتفاقا در کلیسا اتفاق می افتد را خواندنی با دقت بخوانید-جمله سختی بود؟خب دوباره بخوانید-به هر حال من که یادم نمی آید کجا گداشتمش یا شاید به کسی دادمش که حالا یادم نمی آید.اما شما اگر دستتان ...

مواظب باشیم!!!

خبر تازه ای نیست.اما آنهمه  که دیروز و این چند وقت قورت  داده ام را قرار گذاشتم بالا بیاورم.کمک میخواهم انگشتی ...چیزی که کمکم کند.یا کسی.که تحمل استفراغم را داشته باشد.چاره ای ندارم.بعد از این آدم قورت دادن نیستم.حالا اگر کسی نباشد که کمکم کند روی خودم بالا می آورم.هر چند این حوالی احتمالا کسی هست که آلوده شود!تو ضیحش مشکل است. دیگر اینکه بعضی وقتها باید مواظب باشیم...اگر از ما بر نمی آید نمک گند دیگران باشیم،به گند نکشیم  نه خودمان را نه اصول مان را نه شعار هایی که دادیم و می دهیم،نه ادعاهایمان را.ادعای مدرن بودن داریم؟کت و شلوار میپوشیم؟به خودمان زحمت بدهیم و مدرن فکر کنیم.مدرن نیستیم؟خوب دعوا ندارد.ادای مدرن بودن را در نیاوریم.اداها را به گند نکشیم.مفاهیم را به گند نکشیم.نمی توانیم خودمان باشیم؟؟؟خفقان بگیریم. به نظر می آید نگار کمی عصبانی شده.انگار بالا آوردن را همین حالا شروع کرده.مواظب باشید!!!