آخرهای شب از آینه بیرون میآید شانهها و کمرم را نوازش میکند دستهایم را میبوسد دریچههای قلبم را بتادین میزند باندهایم را عوض میکند میگوید قوی باش و من پیش از آن که به صورتش نگاه کنم به خواب میروم آرام... سارا محمدی اردهالی
چون که من از دست شدم در رهِ من شیشه منه ور بنهی پا بنهم ...هر چه بیابم شکنم