رد شدن به محتوای اصلی

پست‌ها

نمایش پست‌ها از 2009

خوشحالم

مدتها بود تو ذهنم دنبال یه ایده خوب برای آبرنگ میگشتم.اما دریغ از یه جرقه کوچولو! ذهنم کمکی بهم نمیکرد.اما امروز موفق شدم .بالاخره طرحی رو که میخواستم پیدا کردم.خوب مبارکم باشه.خوشحالم!

خاک غریبیست این خاک!

خوب بالاخره دوستان رضایت دادندو...ما تونستیم این صفحه محترم رو باز کنیم-محترم از این لحاظ که ما توش مینوسییم-خوب حالا که باز شده ما وقت نداریم بهش توجه کنیم.خوب ما اینطوری هستیم.اصلا هم عجیب نیست.4 روز خوردن و خوابیدن و ...نتیجه اش همینه! همنام تموم شد.و خاک غریب شروع شد.گیر دادیم به لاهیری! ن:ای بابا!

در مجلس روحانیان گه گاه جامی میزنیم

این روزا روزای خوبی هستن.علی رغم سردرد,خستگی,  بیخوابی, کار زیادو یه فکر آزاردهنده که نمیتونم با این فکر سمج که هی میادومیره کنار بیام...راستی چرا روزای خوبی هستن؟؟شاید بخاطر حس خوبیه که دارم و باید به این حس خوبم احترام بزارم.نمیدونم روزای تعطیلی رو چی کار کنم؟یه دل میگه برو یه دل میگه نرو بمون تو خونه...خوب اگه به حرف دلی که میگه بمون خونه گوش بدم؛بازم یه دل میگه بچسب به کارای عقب مونده خونه و خودت...یه دل میگه بشین بخون و نقد ادبی رو تو این 4روز تموم کن...یه دله تنبل هم میگه بخورو بخواب!حالا من موندم و اینهمه دل!خوب دلی که میگه برو احتمالا ناکام میمونه بقیه رو نمیدونم.شارژگوشیم تموم شده .باید یه فکری بکنم که تا آخر وقت بدون گوشی نمونم. ن:من متوجه منظورت نشدم که چرا این آه خون افشان که تو هر صبح و شامی میزنی...سر آرد غصه را؟! ن:با گه گاهش اونم در مجلس روحانیان!کسی مشکلی نداره!

چیلله گئجه

هرگزم نقش تو ازلوح دل وجان نرود    هرگزازیاد من آن سروخرامان نرود در ازل  بست دلم با سرزلفت  پیوند  تا ابد سرنکشد  وز سر پیمان  نرود هرچه جزبارغمت بردل مسکین منست برود از دل من وز دل من آن نرود آنچنان مهرتوام دردل وجان جای گرفت که اگرسربرودازدل و از جان نرود گر رود از پی خوبان دل من معذورست  درد دارد چه کند کز پی درمان نرود  هرکه خواهدکه که چوحافظ نشودسرگردان  دل به خوبان مدهدوزپی ایشان مرود ن:اینم فال شب یلدا... ن:تشکرویژه از آقای حافظ... ن:دیشب یاد یلداکوچولو بودم.امسال یلدای سختی داشته بدون عطا.دلم گرفت.

همنام

خوب...دیشب خوب بود.تقریباًبه کارهایی که دوست داشتم رسیدم.خوندن کتاب همنام ولذت بردن از قلم آرامش بخش جومپا رو شروع کردم.با یه دوست حرف زدم و براش متأسف شدم؛واقعاً متاسف شدم-متأسف شدم چون حرفها و برنامه هاش مثل همیشه تکراری بود یعنی تکراری توی این 4 یا 5 سال اخیر-والبته کار بدی که کردم این بود که تأسفم رو به یه دوست دیگه ابراز کردم نه به خودش.زبان خوندم-دختر خوب-وبرنامه هامو چک کردم. تو هم که اصلاًمعلوم نیست کجایی و کجا سیر میکنی!

LET DOWN EFFECT

فکر میکردم بعد این امتحان ل.ع.ن.ت.ی!حسابی خوش بگذره.بقول تو که دیشب میگفتی حالا دیگه خوش میگذره... اما ظاهراًاینطوری نیست.بگمونم دچار عارضه let down effect شدم.دیشب مثه یه بچه خیلی خوب زبان خوندم؛خودمم باورم نمیشداینطوری تنبیه شده باشم!

پیش درآمد

داشتن خونه جدید شاید بهونه ای باشه واسه نوشتن های جدیدوالبته از پس دیدنهای جدید!والبته که خواهیم دیدو خواهیم نوشت.اگه مجالی باشه و اگه تو باشی که هستی و هستی وهستی!که بقول عباس صفاری: دیگر چه باشی چه نباشی تنها کتاب بالینی من شده ای در این اتاق پر از کتاب های ناخوانده .