تنها » شدم رفتم کنار پنجره چکاد اومد به پرنده ها نگاه کردیم من گفتم پرستو ها چکاد گفت کبوترها ... رفتم تو خلا ! تنهاییم خالی شد ! بعد هی خالی و خالی تر شد ... سبک ! رفتم بالا ... ابرها خالی بودن فهمیدم چرا اینقدر پرنده ها سبک هستن. سیزده که بدر شد مرزه و ریحون و جعفری تره آشی رو ریختم تو یه کاسه دلتنگیمو قاطی نخود و لوبیای از قبل خیس داده کردم و ریختم تو قابلمه کشک و ماست و رشته رو که اضافه کردم دلتنگی لابه لای آش گم شد و ...
چون که من از دست شدم در رهِ من شیشه منه ور بنهی پا بنهم ...هر چه بیابم شکنم