تكان خوردن هاي كوچولوي توي دلم شروع شده و تو نمي داني چه حالي مي شوم با هرضربه كوچكي كه به دلم ميزني.گاهي فكر مي كنم كاش دختر باشي و روزي در شرايط امروز من،دلت با هر تكان موجود كوچكي كه در درون توست غنج بزند طعم خوش اين لحظه را بچشي.با هر ضربه دلم مي خواهد زمان بياستد و آن لحظه تا أبد كش بيايد.تو چقدر عزيزي بند دلكم؟!ها؟!
در اين روزهايي كه منو تو بيش از هر زمان ديگري به هم نزديك هستيم و هنوز زبان مشتركي براي حرف زدن نيافتيم،تكان هاي تو،دوست من شيرين ترين كلماتي اند كه به گوشم مي رسند و حسرت بزرگ اين روزهايم اين است كه "تو"ي پدر نمي تواند آن طور كه دلم مي خواهد شريك اين لحظه هاي قشنگ شود.زودتر بزرگ شو...ما منتظريم.
در اين روزهايي كه منو تو بيش از هر زمان ديگري به هم نزديك هستيم و هنوز زبان مشتركي براي حرف زدن نيافتيم،تكان هاي تو،دوست من شيرين ترين كلماتي اند كه به گوشم مي رسند و حسرت بزرگ اين روزهايم اين است كه "تو"ي پدر نمي تواند آن طور كه دلم مي خواهد شريك اين لحظه هاي قشنگ شود.زودتر بزرگ شو...ما منتظريم.
نظرات