چشمهاش آکنده از اشک است لل،بر اندوه عمیقش غلبه میکند،غرقه آن نمیشود،برعکس با هر چه در توان دارد سعی میکند آن را بنشاند کنار برترین معنی اندوه،یعنی سعادت...لحظه کوتاه به انتها میرسد.اشکهای لل برمیگردد به دریای منبع اشکهای وجودش.لحظه کوتاه نه منتهی به فر است نه منتهی به شکست،هیچ رنگی به خود نگرفته است،فقط لذت از میان رفته است.لذت نفی.(ص119)شیدایی لل.و.اشتاین
خوب این هیچوقت اینقدر حاد نشده بود.کهنه و مزمن بود.اینکه دلم بخواهد به پهلو دراز بکشم،سرم را همراه همه خستگیم روی بالشم بگذارم و بی معطلی بخوابم والبته که دیگر از خواب بیدار نشوم.شاید هیچوقت اینهمه خسته نشده بودم از بیداری.آنوقت تو فکر میکنی وقتی بخوابم باز هم می توانم از ساندویچ های آیدا بخورم؟یانه؟بعید میدانم.من که ملانی بیبی نیستم.من نگارم.می دانستی؟خوب اهمیتی ندارد.سهم من از ساندویچهای آیدامال تو.اما بین خودمان بماند.بدم نمی آمد ملانی بیبی باشم و گهگاه شکلات داغ بنوشم.خوب این یکی جا می ماند،تو هیچ وقت شکلات داغ سفارش نمی دهی.چه کار کنیم؟می بینی؟باز هم نمی توانم بخوابم.چاره ای نیست.بیدار می مانم تا بقیه شکلات ها را بخورم.و سفیده تخم مرغ هارا.و همه ماهی ها و میگو ها راو چیزهای دیگری که به جای من نخواهی خورد...
نظرات
تبريك ميگم
سلام
عصر بخير
همين طور اردت رو
کتابو نخوندم..ولی می خونم
سلیقه ی کتاب خونیمون مثل همه!هر کتابی رو که معرفی کنی با اطمینان تو لیستم جا میدم
سه شنبه ها با موری رو خوندم، یه عادت دارم از جمله هایی که خوشم میاد یاداشت بر میدارم اما کتاب سه شنبه ها ... دیدم اگه بخوام یاداشت بردارم باید کتابو پاک نویس کنم
الان دارم مرشد و مارگریتا رو میخونم
سپاس برای معرفی های خوبت
پایدار باشی