امتحانم خوب بود ودیشب شب خوبی بود-غیر از خواب که طبق معمول وحشتناکه-کاری انجام ندادم واز بی قیدی خودم لذت بردم.امروزم اینطور که پیداست همه چی آرومه...ساعتی گرفتم رفتم کادوی تولد "ن"رو خریدم.یه انگشتر از تی تی.برای خودمم یه شال خریدم.رنگ ارغوانی...خرید کادو باری بود که از روی دوشم برداشته شد.امیدوارم خوشش بیاد.هنوز نتونستم کلاس یوگای مناسب حال و روزم پیدا کنم.یا مسیرها مناسب نیستند یا ساعتها.بیشتر مسئله ساعت کلاس تا مسیر.چون من یه تک جلسه ای در هفته میخوام که اونم پنج شنبه باشه.به هر حال جستجو همچنان ادامه دارد...وقتی یه کاری از کارای لیستم خط میخوره احساس خوبی پیدا میکنم.و انگیزه ام برای خط زدن یه کار دیگه بیشتر میشه.کلاسم از شنبه شروع میشه این ترم باید سعی کنم بیشتر کار کنم.چون امتحان فاینال دارم.
-ساعت 30:30دراز میکشم گوشیم از روز قبل خاموش است.با ساعت کوکی جهیزیه که مامان با خوش خیالی طی قرن گذشته خریده بود ور میروم.بالا خره موفق می شوم کوکش کنم که 4 زنگ بزند بروم سر کلاسم.5 دقیقه بعد تا میایم کفه ام را بگذارم تلفن زنگ می خورد.بلند می شوم. -گوشیت خاموشه؟ و گفتگو ادامه دارد.اصولا دایره گفتگو های من و مریم متنوع است.از نمایشگاه نقاشی ش شروع می کند تا قیمت ساندویچ میکر فلر و بحران اقتصادی واضافه وزن.آخرش هم زنگ خانه اش را میزنند و گفتگو تمام میشودو البته در همین حین کلاس کنسل می شود و تعطیلات من شروع !از وبگردی گرفته تا دو چرخه و هورمزد و دوش و ...حدود8:30 از آرایشگاه.می آیی.طبق معمول نمی بینم!تا می پرسد چطور است و من شرمنده می گویم عالی!البته انصافا ایندفعه گند نزده بود به موهاش. -حالا ساعت 9 شده رفته سنگ نوردی.قبل از رفتن تاکید میکند که حسن هم می آید.من هم تفی حواله م.م.لکت می کنم که نمی توانم با حسن تمرین کنم.برو خوش باش.گشنمه.الحمدلله هیچی برای خوردن نداریم.یخچال همیشه خالی است.گشادی ام می آید خونه اماجون بروم.حوله به تن سرم را میکنم توی یخچال.نیست.چیزی نیست.توی کابینت