از صبح که نه از دو روز پیش نمی توانم سر از کار خودم در بیاورم!متوجه که هستید؟فکر میکنم کار میکنم چای مینوشم یک قطعه شوکولات شیری با چای ام می خورم اما باز هم سر در نمی آورم.تا خود همین پنج دقیقه پیش که خودم را تعطیل کردم.البته در این بخش کاری!احساس خوبی نیست.فرقی نمی کند با اینکه ساعتها بخواهید یک مساله ریاضی را حل کنید یا نتوانید.یا اثبات یک قضیه یا لم آنچنانی را جلوی روتان بگذارید و سر در نیاوریدآقای یا خانم ریاضیدان چرا اینکار را کرده.برای یک ریاضی خوان مصیبت است.مصیبت تر!_این مصیبت تر را بخدا جایی نشنیدم همین حالا گفتم-هم این است که ریاضی خوانده باشی و یک مساله کاری حسابداری مغزت را گاز بگیرد.بر نخورد به تان اگر حسابداریدیعنی ارجینال حسابدارید،اما بخدا افت دارد!
حالا همه مساله این نیست که از کار خودم سر در نمی آورم.نه از کارخودم نه از کار این پسرک سر به هواو نه از کار طرف حساب!همین.بس نیست؟؟؟
جهت تخلیه روانی منو همکارم همین چند دقیقه پیش کمی کاغذ پاره کردیم.پیشنهاد همکارم بود.بد نبود.خواستید امتحان کنید نخواستید هم که... اصلا به من ربطی ندارد.
حالا همه مساله این نیست که از کار خودم سر در نمی آورم.نه از کارخودم نه از کار این پسرک سر به هواو نه از کار طرف حساب!همین.بس نیست؟؟؟
جهت تخلیه روانی منو همکارم همین چند دقیقه پیش کمی کاغذ پاره کردیم.پیشنهاد همکارم بود.بد نبود.خواستید امتحان کنید نخواستید هم که... اصلا به من ربطی ندارد.
نظرات