خانه درهم و برهم بود
فرشته ها وراجی می کردند
ماهی ها دلواپس باد بودند
سیب قرمزها چپ چپ نگاهمان می کردند
صندلی ها سکوت کرده بودند
باهم!
فنجانها مشق می نوشتند
میز گر گرفته بود
پنجره باز نمی شد
من شعر می گفتم
تو سیگار می کشیدی
و خواب می دیدی
دیوار روبرویت شعرم را ویرایش می کرد
کاکتوسها تند تند نقد می نوشنتد
تو که بیدار شدی باد برگشته بود
می گویی باران نیاورد
می گویم رویا آورد
چای می ریزم
فرشته ها وراجی می کردند
ماهی ها دلواپس باد بودند
سیب قرمزها چپ چپ نگاهمان می کردند
صندلی ها سکوت کرده بودند
باهم!
فنجانها مشق می نوشتند
میز گر گرفته بود
پنجره باز نمی شد
من شعر می گفتم
تو سیگار می کشیدی
و خواب می دیدی
دیوار روبرویت شعرم را ویرایش می کرد
کاکتوسها تند تند نقد می نوشنتد
تو که بیدار شدی باد برگشته بود
می گویی باران نیاورد
می گویم رویا آورد
چای می ریزم
نظرات
می گویی باران نیاورد
می گویم رویا آورد