خوب همینطور که خواب می بینمت پری می آید و می گوید خاله ساعت نه شده.بعد بیدار می شوم.چهره مرد هنرمند در جوانی جیمز جویس را می خرم.با یک بسته آلبالو خشک که برای من بسته بزرگیست.یادم می افتد این آهنگ را با دختر خاله ام چقدرگوش می کردیم:زعشق و یاری ای زیبا سخن مگو با من...مدتهاست بنان گوش نکردم.دلم اما همان کاست های قدیمی را می خواهد که انگار یک نفر خواننده را پیچیده لای پتوی کلفتی بعد گفته "حالا بخون ببینم می تونی"!پس بگو اینهمه سوز که در صدای خواننده های قدیمی هست از کجاست.بنان اما همچنان می خواند که من پیاده می شوم.بعد میبینم نشستم جلوی ولند.دوش نمی گیرم.استخر نمی روم.سرم چرا درد گرفته؟از آن صبح غافلگیری انگار بناست پنج شنبه ها سرم بهانه ات را بگیرد.دانه دانه می خورم.تمام نمی شوند.آلبالو ها را می گویم.خسته می شوم از خوردن آلبالو ها.دوباره یکی یکی می خورم.زیتو ن ها را می گویم.خسته می شوم از تایپ این چند خط ناقابل.تو می گویی بخواب.می خواستم از کوچه بهارمستیان بنویسم.آخرین پست 2010را می گویم.تو فکر می کنی نوشتن ندارد.هر دو یادمان هست چه خبر بود.یادت هست؟
-ساعت 30:30دراز میکشم گوشیم از روز قبل خاموش است.با ساعت کوکی جهیزیه که مامان با خوش خیالی طی قرن گذشته خریده بود ور میروم.بالا خره موفق می شوم کوکش کنم که 4 زنگ بزند بروم سر کلاسم.5 دقیقه بعد تا میایم کفه ام را بگذارم تلفن زنگ می خورد.بلند می شوم. -گوشیت خاموشه؟ و گفتگو ادامه دارد.اصولا دایره گفتگو های من و مریم متنوع است.از نمایشگاه نقاشی ش شروع می کند تا قیمت ساندویچ میکر فلر و بحران اقتصادی واضافه وزن.آخرش هم زنگ خانه اش را میزنند و گفتگو تمام میشودو البته در همین حین کلاس کنسل می شود و تعطیلات من شروع !از وبگردی گرفته تا دو چرخه و هورمزد و دوش و ...حدود8:30 از آرایشگاه.می آیی.طبق معمول نمی بینم!تا می پرسد چطور است و من شرمنده می گویم عالی!البته انصافا ایندفعه گند نزده بود به موهاش. -حالا ساعت 9 شده رفته سنگ نوردی.قبل از رفتن تاکید میکند که حسن هم می آید.من هم تفی حواله م.م.لکت می کنم که نمی توانم با حسن تمرین کنم.برو خوش باش.گشنمه.الحمدلله هیچی برای خوردن نداریم.یخچال همیشه خالی است.گشادی ام می آید خونه اماجون بروم.حوله به تن سرم را میکنم توی یخچال.نیست.چیزی نیست.توی کابینت
نظرات
به جان خودم هیچ الزامی نداری از جمله های مجهول استفاده کنی ها جمله ی معلوم هم جز دستور زبان فارسی ه
به خدا
هی نگار.......
معلومه همه چیز بهم ریخته...
ولی خب... همینه دیگه...
به امید روزهای کمی طبیعی تر...
...
حضرت بنان همیشه صداشون آدم رو آروم میکنه... صداش مخمل ناب دیگه!
کوچه مستیان ؟ کدومه!؟