بعضی از کتابها را وقتی تمام میکنی دوست داری.بعضی هارا موقع خواندن دوست داری.اماکتابهای کمی هستند که سطر سطرشان را دوست داری و سطر سطرشان را با علاقه میخوانی.این کتابها برای من کمتر از یک سفر دوست داشتنی نیستند. من سطر سطر مرشد و مارگریتا را با لذت خوانم.خواندم و تحسین کردم.و به همه شخصیتهایش دل بستم.مثل اغلب کتابهای روسی شخصیت های زیادی در کتاب هستند.همه شخصیت ها را دوست داشتم. مرشد و مارگریتاقصه ای درباره شیطنت های شیطان است...شوخی هایی که ولند-ابلیس-با مردم مسکو میکندو... بولگاکف ولند را جوری تصویر میکند که نمیتوانی از او نفرت داشته باشی.ابلیس بولگا کف آنقدر ها هم بد نیست.فقط گاهی با آدمها شوخی میکند...اینکه شوخی اش را چقدر جدی بگیری با خودت است.بولگاکف قهرمان داستان را مرشد و مارگریتا اعلام میکند.اما موقع خواندن کتاب مشتاق دانستن سرنوشت همه شخصیت ها میشوی.و گاهی مرشد را فراموش میکنی.... دیشب بعدازخواندن صفحه اخر دلم میخواست از اول بخوانم.نخندید!
نظرات
يعني تو بر مي گردي
نزار قباني
سلام
من امید هستم.
دو ، سه روز پیش به طور اتفاقی وبلاگتون رو دیدم ، تو پروفایلتون دیدم که به موسیقی تبتی علاقه مندید ، از اونجایی که من تقریبا تازه می خوام این موزیک رو شروع کنم ، می خواستم اگه ممکن باشه ایمیل آدرستون رو داشته باشم ، یه دو ، سه تا سوال داشتم در همین زمینه ، اگه لطف کنید و امکان داشته باشه راهنمایی کنید منو .
با تشکر.
...
che she're gelaloodi!!
....
be omide roozi ke too google chat bedoon dis shodan bechatim...
oon ketabe fakner ham age khasti va roozi gozareman be rahe ham khord! amnat midam behet!
....
با رنگ چشم تو
سپاس ازین عاشقانهی ساده