رد شدن به محتوای اصلی

شباهت

با ولند مشغولیم.مثل همیشه ام که مشغول خواندن ام چیزی نمی شنوم.
انگار کسی چیزی می گوید.می پرسم؟چیزی گفتی؟می گوید :شبیه من هستی.برمی گردم نگاهش می کنم.لبخندش با نگاهش هارمونی دارد.ادامه می دهد...شبیه جوانی ام.چیزی نمی گویم.
قبل ازاین کسی نگفته بود که شبیه مادرت هستی.حتی خودش.فکر میکردم شبیه پدرم هستم.هرچند که کسی این را هم به من نگفته .فقط خیلی هاگفته اند شبیه پدرت نگاه می کنی.هیچ کس نگفته بود شبیه مادرت هستی.یادم می آید از بچگی وقتی عکس عروسی شان را می دیدم.می گفتم مامان توی عروسی اش شبیه من است.خواهر هام می گفتند به هیچ وجه.اما من مطمئن بودم.شاید دوست داشتم شبیه وقار و آرامش اش کنار پدرم باشم یا شبیه نگاهش به دوربین که انگار اندوهی را به یادم می آورد.شاید هم فقط می خواستم شبیه زنی باشم که کنار پدرم نشسته و پدرم که آقای داماد است -وسنبل همه چیزبرای من!-خیلی دوستش دارد.
به صورتش نگاه میکنم.غرق تماشایم است.با خودش تکرار میکند شبیه جوانی من...و کاری ندارد که من موافقم یا نه.به خطوط صورتش نگاه می کنم.به خودم در شصت و چند سالگی نگاه می کنم.
یاد حرف مادرت می افتم که می گفت شبیه جوانی های پدرت هستی.با خودم کلنجار می روم که توراکمی پیر تر تصور کنم.کم می آورم از خیال.بر می گردم سمت ولند دوباره غرق خواندن می شوم.

نظرات

مریم گفت…
به نظرم که به مادرت شباهت داری
ناشناس گفت…
فک کنم منظور مادرت از شباهت همین ارامشت بوده؟
‏تو! گفت…
man pirim shabihe pedarame, albate ehtemal midam !!!
شاه رخ گفت…
من از وقتي آوا رو گرفتم اصلا دنيام جور ديگه اي شده امروز مي برمش بيرون شبي ههيشكي هم نيستم هيشكي هم شبيه من نيس!
سلام

پست‌های معروف از این وبلاگ

مرشد و مارگریتا

بعضی از کتابها را وقتی تمام میکنی دوست داری.بعضی هارا موقع خواندن دوست داری.اماکتابهای کمی هستند که سطر سطرشان را دوست داری و سطر سطرشان را با علاقه میخوانی.این کتابها برای من کمتر از یک سفر دوست داشتنی نیستند. من سطر سطر مرشد و مارگریتا را با لذت خوانم.خواندم و تحسین کردم.و به همه شخصیتهایش دل بستم.مثل اغلب کتابهای روسی شخصیت های زیادی در کتاب هستند.همه شخصیت ها را دوست داشتم. مرشد و مارگریتاقصه ای درباره شیطنت های شیطان است...شوخی هایی که ولند-ابلیس-با مردم مسکو میکندو... بولگاکف ولند را جوری تصویر میکند که نمیتوانی از او نفرت داشته باشی.ابلیس بولگا کف آنقدر ها هم بد نیست.فقط گاهی با آدمها شوخی میکند...اینکه شوخی اش را چقدر جدی بگیری با خودت است.بولگاکف قهرمان داستان را مرشد و مارگریتا اعلام میکند.اما موقع خواندن کتاب مشتاق دانستن سرنوشت همه شخصیت ها میشوی.و گاهی مرشد را فراموش میکنی.... دیشب بعدازخواندن صفحه اخر دلم میخواست از اول بخوانم.نخندید!

مواظب باشیم!!!

خبر تازه ای نیست.اما آنهمه  که دیروز و این چند وقت قورت  داده ام را قرار گذاشتم بالا بیاورم.کمک میخواهم انگشتی ...چیزی که کمکم کند.یا کسی.که تحمل استفراغم را داشته باشد.چاره ای ندارم.بعد از این آدم قورت دادن نیستم.حالا اگر کسی نباشد که کمکم کند روی خودم بالا می آورم.هر چند این حوالی احتمالا کسی هست که آلوده شود!تو ضیحش مشکل است. دیگر اینکه بعضی وقتها باید مواظب باشیم...اگر از ما بر نمی آید نمک گند دیگران باشیم،به گند نکشیم  نه خودمان را نه اصول مان را نه شعار هایی که دادیم و می دهیم،نه ادعاهایمان را.ادعای مدرن بودن داریم؟کت و شلوار میپوشیم؟به خودمان زحمت بدهیم و مدرن فکر کنیم.مدرن نیستیم؟خوب دعوا ندارد.ادای مدرن بودن را در نیاوریم.اداها را به گند نکشیم.مفاهیم را به گند نکشیم.نمی توانیم خودمان باشیم؟؟؟خفقان بگیریم. به نظر می آید نگار کمی عصبانی شده.انگار بالا آوردن را همین حالا شروع کرده.مواظب باشید!!!

گفتگوهاي من و نگار

روزهاي كاري ام اين روزها معمولي اند.بيكاري!اما شبهاي خودماني ام را دوست دارم علي رغم خستگي  هفته قبل پرم از انرژي.ديشب حرفهاي عجيبي با خودم زدم.و البته كه غافلگير شدم.از اينكه از وقت گفتن اين حرفها دو سال ميگذرد.امروز صبح بود كه فكر ميكردم  اشتباه كردم.وقتش همين ديشب بود.وقتي ميگويند وقت،وقت است يعني همين.بعضي حرفهايي كه با خودمان ميزنيم زمان خودش را داردوشايد هر وقت ديگري غير ازآن باشد به خودمان زحمت گوش دادن نميدهيم. شيدايي لل.و.اشتاين   دوراس را ميخوانم.با حال و هواي ديشبم هارموني دارد.اصلا دوراس هميشه همينطور بوده.از عاشق گرفته تا باغ گذر و درد و...هميشه با من راه ميرفته.يا هميشه با او راه ميرفتم؟دوستش دارم. توي سايت دانشكده نشسته ام و ريدرم را صفر ميكنم و اينجا را بروز ميكنم.كسي با صداي بلند لطيفه ميخواندوهيچكس لبخند نميزند.دل بدجنس ام اما لبخند ميزند!!!از اينكه هيچ كس لبخند نزده!باور نميكردم اينقدر خبيث باشم!!!بعد نوبت توجيه كردنم ميرسد... حق دارم بدجنس باشم. چرا؟ سكوتم را بهم زده! فقط او؟فقط سكوت تو؟ اصلا صدايش را دوست ندارم! اينكه نشد...